راستی گفتم تبليغات. ديروز تلويزيون رو روشن کردم. يه آقاهه داشت با يکی درباره فاضل تونی، بزرگترين مولاناشناس و استاد-استاد هر چی استاد چيز فهمه صحبت میکرد. آقای مجری هی میگفت که وقت نداريم، زودتر دو دقيقه مونده. يه دقيقه مونده. خلاصه پيرمرد رو به يه جايی رسوند که از فشار و استرس زد زير گريه. بعد مجريه پررو پررو خداحافظی کرد و برنامه رو تموم کرد. من نمیدونم اين چه مرضيه. اول يکی رو به بزرگی يکی ديگه دعوت میکنن. بعد از اون بزرگی که دعوت کردن که به بزرگی همون ديگريه می خوان که درباره اون يکی حرف بزنه. آخرش تا میخواد حرف بزنه میپرن تو حرفشو میگن وقت نداريم. آره بابا من ضد تلويزيونم. بعدش ... حالا بعدش يک ساعت و نيم تبليغ پوشک جهان پيما و جوراب پرده بکارت و پودر لباسشويی چاک و ماکارونی شاف و هزار تا کوفت و زهر مار ديگه کرد هيچی، بعدش مسابقه شروع شد. يه آقايی تلفن زد تو مسابقه شرکت کنه. اين آقاهه اول سال جنگ دوم جهانی رو گفت ۱۷۲۰ (دقت کنين يه عدد مشترک (۱) با عدد اصلی داره) بعدش ماده زرد رنگ طبيعی سه حرفی که هنگام صبحانه میخوريم رو گفت خامه. بعدش آقای مجری ازش خواست که چون برنامهاشون درباه ادب و هنره يه شعر بخونن. که جناب فاضل فرمودن که چيزی به خاطر ندارن. گفتم يه چی زمزمه کنن. گفتن سرما خوردن. بعدش گفتن حالا پس تو مسابقه نهايی بیعفتی شرکتتون میدم. بعد يه چيز چرخند و گرد نشونشون دادن و گفتن که تا اين روی صفحه است شما بايد زوزه بکشيد. آقا يه ربع زوزه کشيدن. اونوقت چون خوب اينکار خطير رو کرده بودن، آقای مجری بهشون جايزه داد و گفت يه سئوال نهايی هنری میپرسم. نويسنده شير و شکر و نان و حلوا کيست. آقاهه اسم تمام هنرمندايی که میشناخت يعنی دکتر اصفهانی و جمشيد مشايخی و فروغ اعتصامی رو فرمودن که البته درست نبود. بعد مجری خواست کمک کنه بهشون گفت اول اسم اين نويسنده شيخ داره. باز هم نتونست بگه. باز مجری خواست کمک کنه گفت. شيخ ب.... يه دفعه آقاه صناعت کرد و گفت بهاالدين ابولقاسم فردوسی. حالا من انتظار ندارم که همه فرق فردوسی و بهايی رو بدونن ولی آخه بابا تا حالا تاکسی هم سوار نشده. از ميدون فردوسی تا خيابون شيخ بهايی حداقل ۱۰۰۰ تومن پول تاکسيش میشه. از اين گذشته حداقل يه چيزی از خودت میساختی که شيخ توش داشته باشه.آخر سر آقای مجری گفتن که چون ايشون زحمت کشيدن و در مسابقه ما شرکت کردن به رسم يادبود (تا حالا ديده بوديد يه چيز خوردنی يا خرج کردنی رو به رسم يادبود به کسی بدن) مبلغ ۵۰۰۰۰ هزار تومن به علاوه مصرف ۳ ماه ربع کوفت نشان مدفوعی رو به آقا تقديم کنن.بابا من میگم اين مملکت بیصاحب شده والا اين آقا رو نه تنها جايزه نمیدادن بايد گيرش میآوردن و تا شورت و زير پيرنش رو هم ازش میگرفتن. اخه واقعا حيفه که تو اين شهر يه همچين آدمهايی تو خونه گرم زندگی میکنن اونوقت پيشوها (گربههای ناز نازی) توی خيابون شغلشون گربگيه (همان کمک سپور بانی تجربی).