آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

پنجشنبه، اردیبهشت ۸

نه خیلی متشکرم

یه لیوان آب گوارا و خنک، وقتی طوری تو دریا غرقم که ریه هام هم پر از آبه
مچکرم، نه مچکرم
یه لباس گوجه ای رنگ و خوش دوخت، وقتی اسمش روپوش اسلامیه
مچکرم، نه مچکرم
یه مدرک دکترای از دانشگاه تهران، وقتی خاتمی یه دونه افتخاری شو داره
مچکرم، نه مچکرم
یه ماشین اتوماتیک و شیک و تر تمیز، وقتی روزی دو ساعت پشت ترافیک توش زندانیم
مچکرم، نه مچکرم
یه شغل راحت و پر درآمد، وقتی رئیسش نعلین زرد پاش می کنه که قوه باهش قوی شه
مچکرم، نه مچکرم
یه مادر ملایم و مهربون، وقتی هراز گاهی دلش می خواد کاش جراح قلب بودم
مچکرم، نه مچکرم
یه شوهر خوش تیپ و پولدار، وقتی ادامه نگاهش رو روی کون یه دختر خپل مو رنگ کرده دستگیر میکنم
مچکرم، نه مچکرم
یه دوست دختر ناز و شکستنی، وقتی حرف می زنم به فکر سوهان ناخون و کرم مو بر ساق پاشه
مچکرم، نه مچکرم
یه مبل راحت و نوشیدنی سکر آور، وقتی روحم پر از تاوله
مچکرم، نه مچکرم
یه جک با نمک، وقتی گلوم پر از بغضه
مچکرم، نه مچکرم

من خوشحالم، خیلی خوشحال، اگه بذارن اینطور بمونم
من آفتاب رو به توبره کشیده ام، به توبره سوراخم
دلم یه پیامبر بزه کار می خواد که فحشش بدم
فحشهای رکیک تا کافر شم
اما همه اینها موقتیه
می دونم که می شه خوشحال موند, اونجایی که برای خنده جک لازم ندارم
پیامبر بزه کار لازم ندارم
بخاطر اون کنج امن
مچکرم، مچکرم

سه‌شنبه، فروردین ۳۰

نمک

... و چون همسر لوط روی برگرداند و به شهرش نگریست یکپارچه مجسمه ای از نمک شد ...

می گن دنیاهایی هست که یه سری آدم، سر سیاه زمستون با یه پر لباس تنگ و چسبون نمی آن تو خیابون که هفت ستون بدنشون عین بیضه حلاج بلرزه، فقط واسه اینکه لباسشون اونقدر نازک باشه که بینگول پستونشون از زیر پوشش سوپر اسلامیشون معلوم باشه، در حالیکه بعضی ها وسط مرداد ماه چادر و مقنعه و روپوش و کوفت و پالتو می پوشن تا نکنه یه وقت اینقدر کم عرق کنن که یکی از صد متریشون رد بشه و مشاعرش رو از دست نده.
می گن جاهایی هست که وقتی ماشینشون تو خیابون با هم تصادف کرد، درنمی آن از ماشین و با فحش و کتک کاری، شورت ننه همدیگه رو سفره هفسین نوروز بکنن.
می گن ممکلتهایی هست که که دانشجوهاش شبیه دانشجوها لباس می پوشن و آرایش می کنن و فاحشه هاش شبیه فاحشه. نه که فاحشه هاش شعر می خونن و فلسفه، عوضش دانشجوهاش تمام کرک و پر بدنشون از فرق سر تا پشم زهار رو یکی درمیون کرم قهوه ای می کنن و همه فکر و ذکرشون اینه که ژل آبی خیس به نظر می رسه یا خشک! آخه اونجور جاها معمولاً دانشجوها برای درس خوندن و با درس خوندن می رن دانشگاه. نه اینکه با سئوال خریدن می رن دانشگاه که امکانات جفت گیریشون بیشتر بشه.
شنیدم بلاد متمدنی وجود داره که رهبرش درباره شستن کون کتاب نمی نویسه و احتمالا اگر ممکلت داری براش وقت بذاره و بخواد چیزی بنویسه درباره سیاست یا خاطراتش یا هر چیز دیگه ای جز تمیزی کون ملتش می نویسه.
در همون مملکت قبل می گن که برای خداشون احتمالاً اصلاً مهم نیست یکی از بندگان مومنش در هر زمان و هر مکانی گوز بده. حتی اگه براش مهم هم باشه به روی خودش نمی آره و اصلاً حاضر نیست خودشون کوچیک کنه و به پیغمبرش بگه برای مردمش پیغام ببره که ای ملت در فلان بهمان زمان گوز ندید.
شایعاتی هست که در اون کشورهایی که خوب نیستن و اخ هستن و منحرف؛ به غیر از خواستگاری، دخترهای فراری و فواحش درباره چیزهای دیگری هم فیلم ساخته می شه. آخه قیافه و حرف زدن کارگرداناشون عین قصابا نیست (به رسول صدر عاملی بر نخوره با ایشون نیستم. ایشون قصاب محترمی هستن.).
توی اونجاها احتمالاً یه ذره از ته حق آدم رو نخورده باقی میذارن برای خود آدم. یعنی وقتی بروبچه های خودشون رو استخدام کردن و با پول بی زبون نفت به هفت مملکت دنیابرای گردش فرستادن. دیگه کارگرهایی که توی میدون برای کار وایستادن به عنوان اوباش کتک نمی زنن. وقتی هر بی شعور کریه الصورتی رو کردن رئیس و معاون با فیش حقوقی خدا تومن. دیگه دکترای افتخاری به ته کونشون نمی بندن. وقتی نصف قبولی کنکور رو دادن به سهمیه مردای یه دست و یه چشم و یه تخم، نصف نصف مونده رو به دختر جوشی های حشری و چادری، نصف نصف نصف مونده رو دادن به بی ناموسای عورت نمای کور و کچل، بقیه نصف نصف نصف نصف رو می ذاشتن بچه های مردم معمولی برن درس بخونن. نه اینکه برای باقی مونده سهمیه رو هم سئوالا رو بفروشن. حتی اگه همه کارهایی رو که گفتم رو هم کرده باشن، حداقل فقط به خاطر اینکه یه زمانی ریش نداشتیم یه طوری بهمون نگاه نمی کنن انگاری که نجسیم.
توی یه جای آبرومند معمولاً یه آدم خوش پوش و خوش لباس به مردم توصیه می کنه که چی بپوشن. نه اینکه یه بیسواد، ریشوی، بوگندوی کثیف و اخمو؛ یه استاد دانشگاه رو ارشاد می کنه چطور لباس بپوشه.
اینها رو شنیدم ولی مطئنم جاهای دیگه اگه همه این کارها رو هم بکنن ولی با گفتن اینکه ما نسبت به پارسال 97 درصدپیشرفت کردیم به استعداد آمار و ریاضی آدم دیگه توهین نمی کنن.
می گن که توی دنیاها دیگه خیلی چیزها هست ...
من نمی دونم همچین جاهایی هست یا نه ولی ...
فقط اگه ...
اگه ...
اگه رسیدید اونجا
و حتی یه چهارم این حرفها راست بود
اصلاً هوس نکنید که برگردید و به این شهری که ما داریم توش تنبیه می شیم نیگاه کنین. امکان نداره که مجسمه نمکی شین، ولی باور کنین که عین نمک نشناسی رو کردین.

مبارزان پیروز نوروز

متاسفانه امسال مراسم نوروز رو اونطوری که باید و شاید به جا نیاوردیم. ولی ایشالا سال دیگه از سه ماه مونده به عید خرید عید رو شروع می کنیم. مغازه های بیشتری رو سر می زنیم. با ولع و شهوت به بازارها حمله می کنیم. سال دیگه حتی یه شورت شندره هم توی بازار نمی ذاریم بمونه. صد تا کفش پرو می کنیم. به هر مانتویی دست می مالیم . لنگ تو پاچه همه شلوارهای بازار می کنیم. شورت اندازه کونمان را پیدا می کنیم.
سال دیگه شب چهار شنبه سوری بمب ناپالم زیر پای دختر های محله می اندازیم. موشک اگزوست هوا می کنیم. با خود سوزی به ارگاسم می رسیم.
سال دیگه کف خونمون رو با بتادین پاستوریزه می کنیم. پرده های خونمون رو با اسید سولفوریک گرم و غلیط می شوریم. مستراحمامون رو لیس می زنیم. دیوارها رو با بولدوزر و وایتکس می سابیم.
سال دیگه صد ملیون بار می گیم ... یا مهوع الحال والحوال.
سال دیگه صدکیلو از این شیرینی خشک -ریز -مهوع ها می خریم. صد ملیون بوس سه تایی همجنسخواهانه می کنیم و از زور لبخند الکی جر می دیم دهنمون رو از هر دو طرف.
سال دیگه روزی صد تا فیلم سانسور شده یه دقیقه ای تماشا می کنیم که توشون هلن دختر آگاممنونه و هر زنی خواهر اونیه که حشری تر نیگاش می کنه.
سال دیگه سیزده روز عید رو به سیصدو سیزده شهر مسافرت می ریم که برای رسیدن به هر کدوم صد ساعت تو ترافیک گیر می کنیم.
سال دیگه به مبارکی سیزده روز عید و به کوری بابا مامان که توی ترافیک دارن برای امتحان ثلث سوم ریاضیات تخصصی آشپزی ترم سه ی دانشگاه نیمه گایشی شبانه دعا می کنن، برای سومین بار متوالی ازاله بکارتمون رو با گریه هیستریک با دوست پسرمون جشن می گیریم.
سال دیگه هفسین می چینیم...اوووه صد تا سین داشته باشه و یه نهنگ قاتل توی تنگ.
سال دیگه یه دختر نکرده تو راسته ستارخان تا خانی آباد نو نمی ذاریم.
سال دیگه سیزده به در از 3 صبح راه می افتیم. سی و پنج جور آش درست می کنیم و به قول تلویزیون با طبیعت سبز مقاربت می کنیم.(گفتن سیزده به در اینقدر کفره؟).
سال دیگه به نصیحتهای سردار طلایی و مسی و نقره ای گوش می کنیم.
سال دیگه حتی عید دیدنی دوستای عمه ی همسایمون هم می ریم.
سال دیگه به همه مردم دنیا ای-میل سال نو مبارک می زنیم.
سال دیگه ... آخ سال دیگه ...
سال دیگه بهتر از امسال می شه.
سال دیگه شب سیزده که عرق کرده و خسته و خاک آلود خوابیدیم، به خودمون می گیم که ناراحت نباش فرداصبح، سر کار صبحانه رو که خوردیم، می شینیم یه برنامه می ریزیم که سال دیگه خوب برگزار شه.

پاورقی ها
بوس سه تایی فلسفه اش اینکه که اگه یه میکروب بی ناموس ضعیفی هم تو دهنمون هست که عرضه حمله نداره حتما فرصت پیدا کنه.
چهارشنبه سوری: علیرغم همه این داستانهای دراز و کوتاهی که درباره رگ و ریشه این سه شنبه می گن من هنوز نمی فهمم این روز جنون ملی رو چرا چهارشنبه اسم گذاشتن. از اون عجیب تر اصرار 26 سال اخیر مومنین و مومنات برای به زبون نیاوردن این اسم بی مسماست.
سینزده به در: حالا چهارشنبه سوری تو دهن مجری های تلویزیون نمی چرخه. دیگه چه اصراریه انواع جملات بی ربط رو به سیزده ببندیم فقط اون چیزی رو که همه می گن نگیم.