آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

پنجشنبه، آبان ۲۶

راهنمای جامع عشق، جفت گیری، عاطفه و مشغولیات پایین تنه ای

1.
پیش درآمد

این داستان درباره کتاب "راهنمای جامع عشق، جفت گیری، عاطفه و مشغولیات پایین تنه ای" نوشته شده. بی شک این کتاب یکی از چشمگیرتین کتابهای آموزشی-عبرت آموز چاپ نشده دنیاست. این کتاب رو منتقدین سکسی تر از توضیح المسائل، مشهی تر از کتاب آشپزی رزا منتظمی، واقعبینانه تر از اصول جراحی سابیستون، پرفروش تر داستان راستان مطهری و دقیق تر از مبانی محاسبات آرماتوربندی سازه های بتونی به حساب آوردن. در همین ابتدای کار باید بگم که این کتاب رو دختر خوشگلهای تهران و دهات اطراف و به طریق اولی پسر خوش تیپهای 206 سوار همینجاها به عنوان دایره المعارف کامل حاوی دانش و معرفت لازم برای شبهای-دور-از-خانه و روزهای خانه-خالی بی چون و چرا قبول کردن. از اونجا که این کتاب از کلمات مغلق خودآموزهای رایج زناشویی مثل آلت تناسلی و مهربانی و مهبل استفاده نمی کنه و در عوض از کلمات اصیل و فصیح اصلی زبان شیوای فارسی مثل کاف سه نقطه و کاف سه نقطه استفاده میکنه، تبدیل به قاموس متلک گفتن، سرصحبت باز کردن و نخ دادن برای جوونهای باحال و اهل معاشرت و مقاربت در آومده.
برای نگاه دقیق تر به کتاب باید در درجه اول یه نگاه موشکافانه به مغز پشت این کتاب بندازیم. علیرغم اینکه بیشتر به تمجید مغز نویسنده هوشیار پرداخته بشه به توصیف ابعاد و درازای اعضاء و جوارحش اشاره می شه ما شک داریم که از اون جهت با کسی فرق داشته باشه. این خبط در حالیه که این کتاب در صفحه اول تقدیم شده به" دخترهایی که به من یاد دادن اندازه اش اصلاً مهم نیست!".
همونطور که در هر کاری حتی امور بی ناموسی پر کاری رمز اصلی موفقیته، شایعه که نویسنده راهنمای جامع عشق، جفت گیری ... در شبانه روز 4 ساعت بیشتر نمی خوابیده و بقیه روز رو به کسب مهارت و تجربه برای کتابش صرف می کرده. با اینحال مجالی نداشته تا سر میز بیشینه و مرتب و منظم نوشته هاش رو توی دفتر یا یه کامپیوتر وارد کنه. اکثر نوشته ها در هنگام کسب تجربه های میدانی و در خود میدوون همونطور داغ داغ روی هر چیز دم دستش بوده مثل ملافه، جلد سیگار، روی آیینه توالت با ماتیک، روی زمین تنیس با جیش و حتی روی کاغذ چسب نوار بهداشتی با پر بالشت(جنس جوهر قرمز رو نفهمیدیم) می نوشته. البته همین باعث شد که در جمع آوری دست نوشته های گرانقدر این نویسنده بعد از ناپدید شدن غریب الوقوعش دچار سختی ها و مشکلات فراوون بشن.بعضی از قسمتهای دست نوشته های این کتاب رو از دفترچه خاطرات دخترهای 16 ساله بریدن در حالیکه دخترا معلوم نبود بخاطر بریدن دفترچه خاطرات یا یادآوری خاطراتش گله گله به پهنای صورت اشک می ریختن. بعضی از فصلها رو به زور تهدید و تجاوز از سوتین خانومهای شوهر داری در آوردن که ضرب المثل سکس و رومنس موفق توی فامیل بودن. فرازهایی از کتاب اصلاً به دست نیومد و فقط وصفش رو از روی جای کبودی و گاز دندونهایی که روی تن 30 تا از دخترهای یه خوابگاه دخترونه پیدا کردن فهمیدن. بعضی از گهرهای کتاب بالکل از دست رفت چرا که بعضی از شوهرها و پدرهای غیرتی سختشون بود بذارن آدمهای غربیه کمد لباسهای زیر ناموسشون رو مطالعه کنه. واسه همین قبل از ثبت وقایع در کتاب، اسناد (شورت و گن و جوراب و ملافه) رو شستن و مطالب رو از بین بردن. البته نویسنده فقید از کسایی بود که به شدت با این رفتارهای نا برابر با زنان مخالف بود تا جایی که در جلد سوم راهنمای جامع نوشته: "لباس زیر زنها درب ورود به روحشونه، روح و درب ورودش رو تمیز نگاه دارید!"
گذشته از پرکاری، درباره نبوغ اون داستانهای عجیبی سر زبونهاست. مثلاً گفته می شه که اولین کلمه ای که به زبون آورده بجای اسم مادرش، فلان ننه اش بوده. به همین سبک و سیاق هرگز نتونست جغجغه رو با تلفظ درست یعنی کسره اول و سوم ادا کنه. در 5سالگی رنگ و مدل شورت همه دخترهای فامیل رو می دونست و در 12 سالگی می تونست با نگاه کردن تو چشم زنهای سرد مزاج محله که برای جشن عاطفه ها پول جمع می کردن به ارگاسم برسونه. هر چند که حتی وجود این اسطوره توسط بعضی ها زیر سئوال برده شده ولی سکسولوژیستهای خفن این ماجرا بیشتر به علت ناپدید شدن ناگهانیش می دونن. خرافاتی هم سر زبونها هست که می گن دیدنش که یه روز بعد از 500 امین مقاربتش در اون روز کلاً به منی بدل شده. بعضی ها می گن توبه کرده و الان رهبر دسته ای از خمرهای روژ در اون ور مرزهاست و حتی برای خوراک از گوشت ضبیح مونث استفاده نمی کنه. بعضی ها می گن با یه دختر عشایر کهکیلویه و بویر احمد ازدواج کرده و حالا به ظریف ترین چیزی که دست می ماله کاسه های سفالی جهاز زنشه. بعضی ها می گن یه روز با یه هواپیما که فقط خودش مسافرشه و بقیه صندلی ها مهماندارهای برهنه هستن برمی گرده و بعضی ها منتظرن که یه روز عکسش رو تو ماه ببینن که می خواد همه زنهای زمین رو یبارکی به ارگاسم برسونه. اما باورش سخته.
شاید از نبودنش کسایی بیشتر از همه زجر بکشن که با لمس یه نوک انگشت از یه دختر چادری شلخته پلخته ی بوگندو به کسی که همه هنر و فلسفه لوندی و دلبری رو از طرز زدن سنجاق قفلی به زیر دامنی گرفته تا بی دست ساک زدن از بر می دونه بدل شدن ، اما از اونجا که در جایی از راهنمای جامع می نویسه: "...وصفش، نصفشه، پس همه کسایی که من کردم و اونهایی که بعداً می کننشون مکلفن که بدن و بکنن و برای همه تعریف کنن..." ما هم که نه سنجاق قفلی می زنم و نه ساک اساساً نبودش رو احساس می کنیم. اما متاسفانه گذشته از تمام خرافات و سوتی هایی که دور برش هست داستان چیز دیگه ست. داستانی که با داستان نوشته شدن کتاب راهنمای جامع مشغولیات پایین تنه ای گره خورده و شما برای شنیدن هر کدوم ناگزیرید که اون یکی رو هم بشنوید.

ادامه دارد ...