آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

سه‌شنبه، آذر ۷

حتی الکی خوشها هم روزهای بد دارن

برنامه اونطوری که باید پیش نرفت. پی پی صبح رو کرده بودم که هیچ. حموم که رفته بودم که هیچ. ولی چون با موهای خیس زدم از خونه بیرون، سینوسام درد گرفت. واسه همین به علت سردرد نتونستم هیچی گوش بدم.
سیبم رو یادم رفت با خودم ببرم. به گوجه و خیار میمونی رضایت دادم. موسیقی گوش نداده رو هم که نمی شه رهبری کرد. مولی میمون هم اینو فهمید. اینقدر ملچ مولوچ کرد که دلم سوخت نصف خیار گوجه ام رو گرفت و خورد. به محض تموم شدن خوردنش هم شروع کرد به تکون دادن قفس. نذاشت رهبری رو تموم کنم. اینقدر تکون داد که نهارم رو خورده نخورده ول کردم. کونه خیارش رو هم کوبید تو سرم. توی سر دردناکم.
اونایی هم که اومدن سراغم نتونستم دو در کنم. اینقدر حرف زدم که گلوم هم گرفت. تا به خودم جنبیدم سخنرانی شروع شد حتی وقت نکردم مثانه ام رو خالی کنم. همینطور با جیش نشستم. درگیر حرفهای آقاهه شدم شدید. توی آنترانکت هم رفتم از آقاهه سئوال کردم، نه نسکافه پاکتی خوردم، نه شرینی گل محمدی. بعدش هم با سخنران سلانه سلانه برگشتیم توی جلسه. همینطور با سه لیتر جیش. سردردم هم بدتر شد.
آقا دریانی هم گفت بستنی چاله نداریم. گفتم چاله نمی خوام ... کاله می خوام. گفت در هرحال گحبه نداریم. دیگه نذاشت بگم گحبه نمی خوام قحبه می خوام.
فردا هم کله سحر بازدید کننده داریم. باید عین مرغ حامله سر ساعت دوازده بخوابم.
چمیدن بی چمیدن!