آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

چهارشنبه، دی ۲۷

لطفاً آخرین نفر چراغها را خاموش کند

مثل پنج زاری عرق کرده کف دست منِ پنج ساله که هیج جوری نمی خواست خرج پف نمکی بشه،
پف نمکی که هیچ جای دنیا به این خوشمزگی پیدا نمی شه،
خوشمزه ای که اون قدیما خیلی بیشتر می چسبید،
قدیمایی که پفک ها رو از نفت درست می کردن،
نفتی که با چرخ دستی و پیت حلبی می آوردن دم درخونه ها،
همون نفتی که می گفتن بخاطرش جنگ راه انداختن،
جنگی که از ترسش توی زیر زمین همدیگه رو بغل کردیم و لرزیدیم و منتظر رسیدن موشکاش شدیم،
موشکایی که خدا رو دعا کردیم که تو سر یکی دیگه بخوره،
یکی دیگه ای که دوستمون بود و از رفتنش غصه مون گرفت،
غصه ای که ما هم مجبوریم به دیگران تحمیل کنیم،
تحمیل یعنی اینقدر از اینجا دورت کنن که نتونی سمبوسه های کثیف میدون انقلاب رو بخوری،
ولی کثیف یعنی آدمای زبون نافهمی که دل تو دلت نیست فردا توی تلویزیون یا سازمان ملل یا لای لنگ زنشون چه مزخرفی دوباره اعلام می کنن،
مزخرفایی که باعث شده از راه رفتن تو خیابون تا شستن خودت بعد از پوپ کردن مسخره به نظر بیاد،
مسخره مثل احساسی که موقع بسته بندی کردن اسباب خونه ات داری،
اسبابی که فقط اجازه می دن بیست کیلوش رو سوار هواپیما کنی و ببری،
هواپیمایی که هرچی که نتونه ببره توی زیر زمین سرد و نمور انبار می شه،
زیر زمینی که سر تاقچه اش یه پنج زاری شیر و خورشید پیدا می کنی،
پنج زاری که نمی شه حتی باهاش یه پفک نمکی خرید،
مثل من،
که پنج زار هم برام ارزش قایل نیستن،
مثل پنج زاری عرق کرده ای که هیچ جور دلش نمی خواد از زیر زمینش جدا بشه و با من سی ساله بیاد،
زیر زمینی که تک تک همه ترکش می کنن و آخرین نفر نباید فراموش کنه که چراغها رو خاموش کنه!

پنجشنبه، دی ۱۴

بچه ها صدام رو نزنینش

... او نمی توانست خدایی را پرستش کند که کاملاً به وجودش بی اعتقاد بود.
بچه های نیمه شب - سلمان رشدی

همون لحظه که مهربونانه شپشهای ریش و سرش رو جوریدن من فهمیدم کاری می کنن که حسرت انتقام را به دلمون بذارن. همون لحظه گفتم، توی دلم، ولش کنین بره. خوب بجورینش، د.د.ت و پیف پافش بزنین و ولش کنین بره. مگه اون چقدر ازخدا نیامرز معروفترین آدم ایران گناهکارتره؟ (منظورم گوگوش نیست، اون دومین آدم معروفه ایرانه. تازه زنده هم هست. تازه صلح طلب هم هست تازه اسب سفیدش هم بر عکس خدای تبارک و تعالی اون یکی که همیشه عصبانیه، خیلی مهربونه.)
یعنی چیکار اگه می کردن دلمون خنک می شد. اگه از چال اعدام پیاده اش می کردن، دوباره فحش خوارمادر بهش می دادن، دوباره دستمال گردن مشکی می بستن براش، دوباره دارش می زدن ... همینطوری تا صد بار؟
خنک می شد؟
اگه تف هم بهش می کردن چی؟
یا ناخوناش هم می کشیدن.
اگه روش جیش و پوپ هم می کردن.
یا اگه وادارش می کردن که به مادر خودش هم تجاوز کنه.
یا اگه به قول دوپونت و دپونت از اون هم بالاتر، یه کلون از خودش درست می کردن، بعد کلون رو تغییر جنسیت می دادن که زن بشه، بعد مجبورش می کردن که به کلون خودش از مقعد تجاوز کنه تا بمیره. بعد هم به جرم زنای با محارم دستمال گردن مشکی به گردنش می بستن، بعد فحشش می دادن، بعد تفش می کردن، بعد ناخوناش رو می کشیدن، بعد روش جیش و پوپ می کردن، بعد شپشای که ازش جوریده بودن دوباره تو سرش آزاد می کردن، بعد سنگسارش می کردن، بعد دوباره از چال سنگسار پیاده اش می کردن ... دوباره سرش رو می جوریدن و ...
دلمون خنک می شد؟
زخم بوق قرمزحمله هوایی و لکه صدای قیقاج مجری روایت فتح و شیپور دیرام رام عملیات موفقیت آمیز رو می شه اینجوری از قلب و روحمون پاک کنیم؟ اگه می شه، داغ عزیزامون رو چطور؟
می گن انتقام ظرف غذایی که در بهترین حالت سرد سرو می شه. استثنائاً این بار یه کنده نیم سوزه که بد جوری داغ داغ سرومون کردن. فیلم هم گرفتن، بعدش دی-ان-آ ش هم ضمیمه کردن. مثلاً مطمئن باشیم اینها حتماً صدام حسین رو کشتن نه صدام حسن، یا حسن نصرالله یا نصرالله رادش یا حسن شماعی زاده. حالا مثلاً اگه یهویی اعلام می کردن که اونی که مقصر همه این بی ناموسی ها بوده صدام نبوده و نصرالله رادش بوده. تازه خواهر بهروز اینای نرگس هم اون گاهیده بوده. حالا هم به حول و قوه الهی از تو یه سوراخ سی متری استخراجش کردیم و جوریدیمش و محاکمه اش کردیم و کشتیمش. ما می تونستیم غیراز این نگاه پیشی اندر سپوری که الان داریم کار دیگه ای بکنیم؟

ولش می کردین بره ... .
با یه جمله اخباری تر و تمیز تنهامون می ذاشتین: " تنها جنایتکار جنگ ایران و عراق فرار کرد اما موفق شدند با رشادت شپشهای ریش و سرش را به هلاکت برسانند".
حالا عین پیر زن نیم گاهیده نشستیم و هاژ و واژ جشن تولد دار زدنش رو دیدیم و حوصله مون سر رفت.عین دیدن سریال نرگس، یا بخاری برقی آرش یا فیلم پورنوی نرگس. یا جوریدن شپشهای سرش. یا تبلیغ یه رب گوجه یا اسرائیلی که باید محو بشه یا خدای تبارک و تعالی یا دشمن های مغرض نادان یا گیتار حسن یا اسب سفید مهربونی یا ...
حتی اگه قیامتی هم به پا می شه و اونجا همه مقصرها رو شپش نجوریده، دار می زنن و ناخون می شکنن و روشون می شاشن و سیخ داغ و قیر و اژدها و چماق و حوری پاستیلی دو متری و اینطور چیزا بهشون فرو می کنن، و خلاصه چشم کور فرشته عدالت رو از کاسه در می آرن و همه به حقشون کامل می رسن، برای جلوگیری از بد آموزی هم که شده نباید همه چیز اون جنگ کوفتی اینطوری رو به راه می شد. نه برای خود خدا، نه برای عدالتش خوب بود! ولی چه می شه کرد، این بار دست خدا از آستین شیطان بزرگ زد بیرون.