آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

سه‌شنبه، دی ۸

تمرین در فرم: فوتورامای خبری

به نام خدا و با سلام و درود به رئیس جمهور منتخب معظم جنبش سبز

به گزارش خبرگزاری چمنا، دیروز در سالروز پیروزی قهرمانانه جنبش سبز جمع کثیری از دانشجویان پیرو خط سبز به همراه فرزندان شهدای قیام میر حسینی سبز در بیت ریاست جمهوری حضور به هم رسانده با سردادن شعار یا حسین و اعلام انزجار از کودتاچیان ضد جنبش، با رهبر جنبش سبز تجدید بیعت نمودند. در این دیدار رئیس جمهور منتخب ضمن تصریح بر آرمانهای سبز اسلامی، بر خطر دشمنان خارجی و داخلی تاکید کرد.
همکارمان گزارشی تهیه کرده اند که سمع ونظر سبزتون می رسه:

- آقا شما برای چی اومدید اینجا؟
- ما امدیم اینجا که با حضور سبز خودمون مشت محکمی به دهان یاوه گویان ضد جنبش اسلامی بزنیم و به دشمنان نشون بدیم که ملت هوشیار همیشه در صحنه سبز ما .... (کات به ...)

ستاد حفظ و گرامیداشت یادواره فتح بیت جاسوسی جماران، مسیر راه پیمایی ظهر عاشورای میرحسینی را از میدان شهید آقا سلطان به سمت برج سبز آزادی اعلام نمود.

آخرین جلسه دادگاه گروهک منافق ملقب به ملی مذهبیون عصر دیروز برگزار شد و اعضای مرکزی خود فروخته این گروهک معدوم پس از اعترافات تکان دهنده به جاسوسی و خیانت به آرمانهای جنبش سبز به اشد مجازات سبز محکوم شدند.

دفترچه های سبز ثبت نام کنکوردانشگاههای سبز سراسری و آزاد جنبشی برای داوطبان آزاد، سهمیه خانواده شهدای جنبش، و سهمیه جانبازان هشت سال دفاع مقدس جنگ تحملی با افغانستان اشغالگر، از فردا در سراسر باجه های توزیع جراید قابل ابتیاع است.

کلنگ هزارودویست پنجاه طرح عمرانی از جمله پروژه سبز آب و برق رسانی جنبشی به روستای چمنجنبان از توابع استان جنبشاهان زده شد.

یکشنبه، مرداد ۴

میرزا محسن خان دیجیتالی


محسن سازگار همین چند وقت پیش ها در یک صبح نه چندان خوب برای ایران زمین بدنیا اومد. پدرش همانطور که خودش بارها گفته به شغل پنبه زنی اشتغال داشت و خود او علیرغم تحصیلات عالیه در رشته های فیزیک و مکانیک و مهندسی و تاریخ در ایران و خارج نه تنها یک نتوانست یک کاربوراتور پیکان جوانان را تعمیر کند بلکه هرگز به شغلی غیر از زدن پنبه دیگران علاقه و استعدادی نشان نداد. همین علاقه شدید او را از کودکی در رده مبارزان رژیم ستم شاهی قرار داد. مادرش می گوید: "ذلیل مرده محسن با تفنگ مگسی ایش یه چراغ سالم توی کوچه نگذاشته بود".
در حین انقلاب اسلامی برنامه بازگشت خمینی را طراحی کرد ولی بعداً پای منقل گفت: " پدرسگا بلیط عوضی به ما دادن، ما می خواستیم بریم واشنگتن". در هر حال بعد از انقلاب وی طرح خلع سلاح ارتش را ارائه کرد، سپاه پاسداران را تاسیس نمود، گروهی از سربازان امام زمان را به لبنان فرستاد تا جنگهای چریکی علیه خس و خاشاک را بیاموزند، مدیر رادیو شد و سانسور در رادیو را اختراع کرد، رئیس هیات مدیره شرکت داده پردازی شد و نهایتاً داده پردازی در ایران را به جهت اسلامی سانسورکرد.
بعد از خدمات بی نظریشان به اسلام و مسلمین روح لطیفشان خشونت ایران را در رد صلاحیتشان در رئیس جمهور شدن نپسندید و به کوه های واشنگتن گرخید تا پایه ریز جنبش فشن-اکشن سبز دیجیتالی شود.
هم اکنون او هر شب ده دقیقه درباره سبک ساخت و استفاده از تفنگ مگسی در منهدم سازی لامپ های تیر چراغ برق در یوتیوب سخنرانی می کند. از این رو مبارزین جنبش فشن-اکشن او را کوچک دیجیتالی، سردار یوتیوب، سالار گوگل نیز می خوانند.

سه‌شنبه، تیر ۳۰

دایه مهربان تر از مادر

سازگارا پیشنهاد خاتمی برای رفراندوم را انحراف از جنبش خواند.

گویا میرحسین و سازگارا در نقش دایه مهربانتر از مادر، دیگه پیشنهادات مادراصلی اصلاحات، خاتمی، رو هم قبول ندارند. هر جا صحبت از خواسته مردمه گویا سازگارا از قلب واشتنگتن از مکنونات قلبی مردم بهتر از خود اونها خبر داره. اولین اکسیون غلط آقا اینه که پیشا پیش فرض کردند که میرحسین رئیس جمهور منتخب ایرانه. اگه در انتخابات تقلب شده از کجا فهمیدید آقا اکثریت مطلق آرا رو کسب کرد. شایعاتی هم که درباره رای های حقیقی احتمالی هست نشون دهنده اکثریت مطلق نیست. با این وصف تازه ماجرای انتخابات به مرحله دوم می کشه بین میرحسین و کروبی. حتی اگه به آمار تظاهرات هم تکیه کنیم هیچ گاه در این چند وقت گزارشی نبوده که بگه بیست و یک میلیون ایرانی همه با هم گفتن به میرحسین رای دادند یا خواهند داد. من این منطق رو اصلاً درک نمی کنم که چون ا.ن. تقلب کرده، پس موسوی حداکثر آرا رو داشته. حتی اگه ده ملیون آدم هم توی خیابون فریاد بزنن، معنی ایش این نیست که میرحسین اکثریت آرا را آورده. اکثریت آرا یعنی بیش از بیست ملیون.
ولی انگار میرحسین و سازگارا کاری به کار این حرفها ندارند. فقط ریاست جمهوری شون رو می خوان. ریاست جمهوری که حق مسلمشونه. از اون حقهای مسلم! برعکس چیزی که آدم از یک رهبر انتظار داره، یعنی پایه ریزی تفکر و مسیر جنبش، میرحسین فقط می دونه که مردم باید جلوی گلوله بایستند. می گید این بهترین رهبری که فعلاً پیدا می شه؟ الان سی ساله که با این منطق داریم رهبر-شاپینگ می کنیم. یه بار برای خلاص شدن از دست شاه، خمینی رو می آریم، یه بار از شر رفسنجانی، احمدی نژاد رو. حالا هم به همین منوال. میرحسین نه به خاطر اینکه در حصر خانگیه حرف نمی زنه. حرفی برای گفتن نداره. مگه سر تا پای سایتش رو بخونیم چی پیدا می کنیم. درایت عمیق آقا از اوضاع اجتماعی سیاسی؟ نه تنها چیزی که دستگیرمون می شه اینه که مردم نباید بترسن و باید آزادی و نظام اسلامی که هنوز تعریف هیچکدوم از دید آقا معلوم نیست نجات بدن. نترسیم و جلوی گلوله بایستیم. نترسیم و با تفنگ مگسی بیافتیم دنبال دوربین های ترافیک. هماهنگ کنیم همه چیزامون رو سر ساعت نه فرو کنیم تو سوراخ برق، خونه هامون و پست برق و خودمون همه با هم فیوز بپرونیم یا آتیش بگیریم. شاخه گل دستمون بگیرم عین مشنگها بریم بدیم به نیروی انتظامی که داره تیراندازی می کنه. روی اسکناسها عکس وی سبز بکشیم. آقای سازگارا، اول خون آدمهایی که از قضیایای اول انقلاب روی دستت خشکیده پاک کن، بعداً همه راههایی که ممکنه مشکلات مسالمت آمیز حل بشه رد کن و مردم را هل بده جلوی گلوله.

شنبه، تیر ۲۰

گزارش به خاک لس آنجلس



دیگر آرزویی ندارم. از چیزی نمی ترسم. من آزادم.
---گور نوشته نیکوس کازانتاکیس---

توی لس آنجلس یک ساختمان هست به نام ساختمان فدرال. هر کسی نق یا غری داره که گوش شنوا براش پیدا نمی کنه گیوه هاش رو ور می کشه و زیر این ساختمون تجمع می کنه. تقریباً از روز انتخابات کذا پای این ساختمون قرق ملت قهرمان و شهید پرور ایرانی مقیم لس آنجلسه. یک طرف خیابون دار و دسته طرفدار پرچم شیر و خورشید دار ایران جمع می شن. این گروه به قول خودشون پکیج پرچم شهرام همایون که یکی از تلویزیونچی های لس آنجلسیه به قیمت 99 دلار خریدند. از اونجا می شه شناختشون که همه محتویات پکیج کذا رو عین امانت فروشی های سید اسمال به خودشون آویزون کردند. پکیج پرچم شامل جاسوئیچی با پرچم شیر خورشید (که آویز انگشت راست معترض است)، دو عدد سنجاق سینه پرچم شیر خورشید (که هرکدوم متصل به نوک یکی از ممه های معترضه)، پرچم بزرگ شیر و خورشید (که مثل شال یا چارقد یا شلیته تنبون دور لمبرهای معترض پیچونده شده) ده عددبرچسب موقت شیر و خورشید (معترضین مختلف بسته به بضاعت تخیل از شکاف دهان به عنوان نماد آزادی بیان، چاک کون به نماد حمایت از همجنسخواهی، یا شکافها و سوراخهای دیگه در حمایت از آقا شهرام یا شازده پهلوی استفاده می کنند) و یک پایه پرچم رومیزی شیروخورشید (که ما با چشم خودمون ندیدیم. بلکم داخل پکیج نباشه یا در نه بدتر معترض اون بالاها دور از چشم ما نگه داشته می شه) میباشد. اما حقیقت ماجرا اینه که سلطنت طلبها و تلویزیونچی های لس انجلسی هول ورشون داشته فکر می کنن همین الانه که جل وپلاس جمهوری اسلامی ورچیده بشه و یه سری بیفتند توی خیابونها دنبال شاهنشاه و خانواده شاهی و دربار شاه بگردند. البته کدوم شاه بهتر از شازده پهلوی و کدوم دربار بهتر از هنرمندان تلویزیونچی لس آنجلسی که الحق والانصاف در سی سال اخیر عین انسرینگ مشین بیست و چهار ساعت از پای تلفن های تلویزیونشون جم نخوردند. چهار تا پیره زن حشری هم که فعالیت مداوم سیاسی شون در سی سال گذشته با تلفن زدن به تلویزیونچی های لس آنجلس ادامه داشته فکر می کنن الانه که برگردن و آزادی گرفته شده ازشون (که همانا روسری و سرخاب باشه) بهشون برگردونده بشه (همانا با افشون کردن مو در میدون آزادی). ممکنه اینطوری بشه ولی بعیده. آخه جمهوری اسلامی که یه پدیده خلاصه شده توی هیکل و قیافه نحوس ا.ن. نیست. هزاران هزار جناح درست شدند هر کدوم با یک امام زاده و یک سری هوادار و طرفدار و کارمند و دفتر و دستک. هر کدوم خانواده دارند و هر کدوم برای خودشون مردم هستن. و هر کدوم به یه فرمی از اسلام اعتقاد دارند. از اسلام ناب دشمن ستیز خامنه ای گرفته تا اسلام سبز فشن-اکشن میرحسین. یه شبه همه اینها رو نمی شه کشید زیر لحاف دموکراسی سکولار. کما اینکه خمینی پونزده سال تخم خرافه کاشت تا آخرش توی دل یک جامعه غربی لوکس شاهنشاهی جمعیتی درست شدن که حتی عکسش رو توی ماه دیدند.
اما از اون ور خیابونی های که که طرفدار پرچم شیروخورشید وشازده پهلوی که بگذریم، یه دسته و گروه دیگه این ور خیابون هستند که طرفدار خنزر پنزهای سبز هستن. شال سبز روی شونه، یه لاستیک سبز به مچ دست، یه شمع نیم سوز سبز به دست، یه هد بند سبز به سر. هر چی اون ور خیابونی ها بیشتر بجای قریحه شعار گویی طبع فحاشی دارند، (یا به این وری ها فحش می دن یا به ا.ن. یا به زمین و زمان.) این طرفی ها یه جور شعارپریشی سبز دارن. هر کی هر چی می خواد بگه. آزادی دیگه هر کس حق داره بری پای ساختمون فدرال و داد بزنه. ولی تصویر یه دختری توی جیب شلوارش پاس پورت آمریکایی و روی شونه اش رد پسسون بند از آفتاب سوختگی سواحل کالیفرنیا داره و با لهجه نیم ختنه فارسی-انگلیسی شعار می ده "یا حسین، میر حسین یا الله و اکبر" به اندازه میکی ماوسی که فلسفه ملاصدرا درس می ده خنده داره. به اندازه هاشمی رفسنجانی یا هادی غفاری یا میرحسین که مدافع آزادی شدن خنده داره. نه که اعتقاد دارم فلسفه ملاصدرا اینقدر فاخره که میکی نمی فهمدش. یا اینکه هاشمی و غفاری بالکل خمیر مایه شون مخالف آزادی ریخته شده. ولی محض اطلاع میکی ماوس روشن فکر و آزادی خواهمون باید بگم که هاشمی و هادی غفاری و میر حسین هنوز یه چوب خط پراز سی سال گذشته دارند که باید مفصلاً بهش جواب بدن. دنیا مثل فیلمهای هالیوودی یا داستان راستان نیست که آخرش طرف با دوقطره اشک ریختن عذر بخواد و خدا و مردم هم ببخشنش.
از این ماجرا ها خنده دار تر هم هست. آقای سازگارا که سی سال پیش دست خمینی رو گرفت سوار طیاره کرد و هیچی هیچی بردش ایران. ایشون که بنیان گذار و تعلیم دهنده نیروی های غیر متشکل نظامی هستن (مستحضر هستید که این نیروها همونهایی هستن که الان به جون مردم افتادند). حالا آقای سازگارا از قلب واشنگتن جای زبون الکن میرحسین رو گرفتند. گویا ایشون بچه حروم زادشون (جمهوری اسلامی) رو در خطر می بینن و الان دوباره سر و کله شون پیدا شده و مردم رو تشویق به شعارهای یا حسین میرحسین یا تشویق به اعتکاف میکنن. گویا ایشون سخت در اضطرابند که اگه خدای نکرده ا.ن. نتونست مردم رو سرکوب کنه، نکنه کس دیگه ای غیر از جمهوری اسلامی به ایران تسلط پیدا کنه. با توصیه های جناب سازگارا آدم خیال می کنه که ایشون بیشتر نگران قضا شدن نماز جمعه مردم به امامت هاشمی رفسنجانی هستند تاکتک خوردن و کشته شدن مردم در جریان نماز جمعه. علیرغم صورت دو تیغه و قیافه خندان و لحن سبز آقای سازگارا که منو یاد مجری های پدوفیل برنامه کودک می اندازه، بعید می دونم نسخه های سبز ایشون یا هاشمی و میرحسین ما رو نهایتاً جایی بهتر از جایی که هستیم ببره.

پی نوشت از لس آنجلس: این اواخر من به یه نسبت ازهمه طرفدارها از سبز و سرخ و راه راه های شیروخورشید نشان گرفته تا تحریمی های زبون بسته فحش و دری وری خوردم. کلاٌ این حرکت جدید هر چی نداشت یه خوبی داشت و اون این بود که همه توپشون پر بود. همه چنان به هر کس که نطق میزنه فحاشی می کنن که فحش ننه در مقابلش سر سلامتیه. تا حرف می زنی، ملت بزرگوار حافظ حقوق بشر و آزادی کلام فریاد می زنن که مردم دارن کشته می شن تو دیگه خفه شو. منم دیگه همه جرات و جسارتم رو جمع کردم تا درباره چیزهای نزدیک خودم بنویسم بلکم فحش و ناروای کمتری بخورم.
حالا فعلاً ما که این ور آب درگیر خفه کردن همدیگه هستیم، ببینیم شما که اون ور آب هستید چه می کنید.

یکشنبه، خرداد ۳۱

توصیه های ایمنی برای شرکت در گردهمایی های اعتراض آمیز

بعد از اتفاقات اخیر انواع و اقسام توصیه های رنگ و وارنگ به مردم می شود. من کاری به ایده سیاسی و گروه سیاسی و نحوه عملکرد شما ندارم و کسی رو تشویق به تظاهرات یا برعکسش نمی کنم. ولی برای حفظ سلامت هموطنانم بسیار نگرانم. برای همین چند توصیه عمومی برای روزمبادا که اگه در حین اعتراضات مدنی مورد حمله فیزیکی قرار گرفتید به کار ببندید که کمتر مورد آسیب قرار بگیرید. این توصیه ها را از چندین مکان مختلف جمع آوری کرده ام. از توصیه های افرادی که در صربستان، اکراین، برلین شرقی و چچن تظاهرات کرده اند تا تجربیات هموطنانمان در بهمن پنجاه و هفت. مسلماً هر موقعیتی نیازهای ویژه خودش را داره ولی شاید بعضی از این نکات کمک کننده باشه.

توجه داشته باشدی حتی با بکار بستن همه نکات ایمنی، احتمال آسیب در گردهمایی های اعتراض آمیز از بین نمی رود.

1- شما به جنگ نمی روید. شما برای مطالبه حقوق مدنی خود در یک گردهمایی حاضر می شوید. به قصد برخورد فیزیکی به جمع معترضین نپیوندید. عصبانیت خود را از ابتدای حرکت کنترل کنید. با عصبانیت تصمیم های نامناسب می گیرید. رفتار خشن یا قهرمانانه از خود به خرج می دهید و خود و دیگران را در معرض آسیب قرار می دهید.

2- سربازان وظیفه و افراد پلیس هم مردمان ایرانند. بجای تحریک و عصبانی کردن آنها از شعارهایی استفاده کنید که آنها را تشویق کنید به شما ملحق شوند. فقط تعداد محدودی از چماقداران حرفه ای با شستشوی مغزی طوری تربیت شده اند که می توانند به مردم عادی حمله کنند و به مردم آسیب برسانند.

3- از حمل هر گونه اسلحه گرم یا سرد خودداری کنید. حتی پرتاب سنگ به پلیس ضد شورش آسیبی به آنها نمی زند، آنها سپر و لباسهای محافظت شده دارند. استفاده از اسلحه به پلیس ضد شورش و لباس شخصی ها مجوز استفاده از سلاح های خطرناک تر را می دهد. آنها عمری در استفاده از این سلاحها تلف کرده اند. مطمئن باشید با یک کارد آشپزخانه یا یک تفنگ بادی جز آسیب زدن به خودتان کاری از پیش نمی برید.

4- لباس و کفشی بپوشید که بتوانید به راحتی بدوید و فرار کنید. کفش شما علاوه بر راحت بودن باید پای شما را در برابر لگد شدن در حمعیت محافظت کند. لباس آستین بلند و کمی کلفت، آسیب ضربه ها باتوم و زنجیر را تخفیف می دهد. لباسی بپوشید که جلب توجه نکند و به سادگی پاره نشود. نیروهای امنیتی با کشیدن و گرفتن لباس افراد را دستگیر می کنند. لباسی بپوشید که به راحتی نتوان در آن چنگ زد و به آن گیر داد.

5- با خود یک کوله پشتی کوچک یا کیف کمری حاوی یک بطری بزرگ آب، پارچه تمیز برای زخم بندی ببرید. حتماً موبایل همراه داشته باشید و ترجیحاً شماره تلفن های ضروری را در ذهن حفظ کرده و از روی حافظه دستگاه پاک کنید که درصورت دستگیر شدن، شبکه شما علیه شما یا دوستانتان به کار گرفته نشود. از حمل کارت شناسایی یا دفترچه تلفن شخصی خودداری کنید، به همراه خود فقط یک یا دو شماره تلفن و نام (ترجیجاً فرد قابل اعتماد و مسن) داشته باشید که در صورت زخمی شدن دیگران بتوانند آن شماره را پیدا کرده به اعضای خانواده شما خبر دهند.

6- همیشه در گروه حرکت کنید. در گروه، با حداقل چهار یا پنج نفر قرار بگذارید که مدام یکدیگر را تحت نظر داشته باشید. اگر از گم شدن یکی خبر دار شدید فوری به دیگران خبر دهید. به صورت شخصی با گروه مهاجمان یا حتی یک مهاجم درگیر نشوید. ممکن است مسلح باشند. دیده شده که ورزشکاران و افرادی که مهارتهای رزمی یا اعتماد به نفس مبارزه دارند، بیشتر و شدیدتر آسیب می بینند.
قدرت ما مردم در جمع بودن ماست. حتی اگر کاملاً مطمئن هستید که توانایی دفاع از شخص خود را دارید از جدا شدن از جمع و اعمال قهرمانانه پرهیز کنید.

7- اگر فرد ناشناسی با اصرار از شما خواست که جمع را ترک کنید و مثلاً به بهانه کمک به کسی به کوچه خلوتی بروید، به احتمال تله فکر کنید. از چند نفر دیگر بخواهید که شما را همراهی کنند.

8- گروه لباس شخصی ها یا پلیس ها با تحریک کردن شما، مثل فحاشی، ترسو خطاب کردن، عصبانی کردن یا ... شما را تشویق می کنند که گروه را ترک کنید. تکنیک الوات و پلیس ضد شورش جدا کردن شما از جمع و کتک زدن یا دستگیری شماست. اگر شما را از جمع جدا کردند، با فریاد زدن کمک از دیگران بخواهید. سه نفر که با فریاد به سمت پلیس یا لباس شخصی می دوند و فریاد می زنند از هر اسلحه ای ترسناک تر است.

9-اگر دستگیر شدید یا در حلقه چندین مهاجم گیر افتادید و امید کمک رسیدن یا فرار کردن نداشتید، مبارزه فعال و تحریک کلامی با چند نفر آسیب بیشتری به شما می زند. سر و صورت خود را دست و بازوهایتان محافظت کنید. برای کمک فریاد بزنید و منتظر فرصت مقتضی برای فرار باشید.

10- پلیس ضد شورش مسلح به باتون، باتون برقی، بمب صوتی، اسپری فلفل، گاز اشک آور، گلوله پلاستیکی، شات گان ساچمه ای و گلوله واقعی است. هر گاه به سمت جمعیت شلیک مستقیم کردند، روی زمین بخوابید. چندین عکس و ویدئو از کشته و زخمی های تظاهرات نشان می دهد که آنها از ناحیه صورت و گردن مورد اصابت قرار گرفته اند. گویا شلیک می کنند که بکشند.

11- بعد از شلیک یا پرتاب نارنجکهای گاز اشک آور، در چند ثانیه اول، اگه پوکه نارنجک نزدیک شماست می توانید آنرا با لگد از جمعیت دور کنید. دست زدن به پوکه می تواند باعث سوختگی های شیمیایی و حرارتی شدید شود. حتی زمانی که ابر دود اطراف پوکه خیلی غلیظ است نزدیک شدن به آن به قصد شوت کردن آن ممکن است باعث آسیب شدید به شما شود. در بعضی مراجع گفته شده که مایع کلراید (وایتکس) خنثی کننده گاز است. انداختن یک پارچه کلفت آغشته به وایتکس یا حتی ریختن یک سطل وایتکس روی پوکه می تواند یک پوکه فعال را خاموش کند. بعضی فلوراید موجود در خمیر دندان را در مقابله با گاز اشک آور موثر دانسته اند و توصیه کرده اند مالیدن کمی خمیردندان به گونه ها برای جلوگیری از سوزش چشم مفید است. (توجه: استفاده از وایتکس و خمیر دندان را از سایتهای غیر ایرانی پیدا کرده ام و شخصاً از کسی نشنیده ام که آنها را به کار بسته باشد.) بعضی دوستان روش قدیم انقلاب یعنی آتش زدن لاستیک یا روزنامه را نیز موثر یافته اند.

12- بهترین مقابله با سوختگی چشم و گلو از گاز اشک آور و اسپری فلفل، فرار از ابر دود و شستن چشم و صورت با آب فراوان است. دستمال خیس کارایی کمتری دارد، چرا که مواد شیمیایی در رطوبت دستمال باقی می مانند و با مالیدن مکرر آن به چشمتان آسیب بیشتری به خود می زنید. از آنجا که بعضی از این مواد شیمیایی در حلالهای چربی حل شده اند، شستشو با آب اثر آنها را به سادگی خنتی نمی کند. استفاده از شیر پر چرب تو صیه شده است.

13- بمب صوتی می تواند باعث کری موقت شود. اگردر هنگام انفجار بمب صوتی دهان شما نیمه باز باشد آسیب کمتری به پرده گوش مشا وارد می شود.

14- اگر زخمی شدید، یا متوجه خونریزی یا درد شدید در بدن خود در نتیجه درگیری شدید. قبل از آنکه ضایعه شما را از پای در بیاورد از اطرافیان کمک بخواهید. هر گونه خونریزی فعال را جدی بگیرید.

15- نکات ساده در راهنمای کمک های اولیه در برخورد با زخمی ها را در اینجا پیدا کنید.

امیدوارم این نکات کمک کننده باشند. من سعی می کنم مطالب بیشتری پیدا کنم و به این متن اضافه کنم.


راهنمای کمک های اولیه در برخوردهای خیابانی

من داشتم ویدئوهای تظاهرات را نگاه می کردم. چند نکته خیلی اساسی کمک های اولیه به نظرم رسید که اینجا بنویسم. می دانم که این نکات خیلی ساده هستند و احتمالاً همه آنرا می دانند. همینطور می دانم که رعایت نکات ایمنی در آنچان صحنه ای بسیار سخت و بعضی مواقع ناممکن است. ولی حتی اگر کمکهای اولیه نمی دانید با بکار بستن چند نکته اصلی می توانید در ثانیه های اول مفید واقع شوید.

به محض برخورد با کسی که مجروح شده، یا به زمین افتاده خود را به مجروح برسانید و در راه رسیدن با فریاد دیگران را از مجروح شدن فرد مطلع کنید و کمک بخواهید. سپس مراحل زیر را انجام دهید:

1- تنفس: مطمئن شوید شخص مجروح می تواند نفس بکشد. اگر چیزی جلوی نفس کشیدن او را گرفته (مثلاً لخته خون در دهان یا ماسک پارچه ای) سریعاً آنرا از دهانش دور کنید.

2- اگر بعد از باز کردن راه هوایی، باز هم نفس نکشید، شخص به تنفس مصنوعی دهان به دهان احتیاج دارد. فریاد بزنید و از اطرفیان بخواهید کسی که کمک اولیه می داند جلو بیاید و کمک کند.

3- خونریزی: فرد خونریزی کننده را روی زمین بخوابانید. با یک پارچه تمیز روی محل خونریزی فشار دهید. اگر مکان خونریزی از گردن فرد یا اطراف دهان فرد است، مطمئن شوید فشار روی محل خونریزی تنفس فرد را مختل نمی کند. مهمتر از هر چیز تنفس زخمی است. برای جلوگیری از خونریزی طوری گردن فرد را فشار ندهید که باعث خفگی اش شوید.

4- اگر فرد هوشیاری کامل ندارد، یا روی زمین دراز کشیده، آب به دهان فرد نریزید. آب در دهان فرد ناهوشیار باعث خفگی می شود. همچنین همواره سعی کنید مجروح را به پهلو بخوابانید. به این صورت ترشحات و مایعات دهان وی به مجرای هوایی راه پیدا نمی کند.

5- ضربه به سر، (خصوصاً به همراه خونریزی از گوش) باعث کاهش هوشیاری می شود. فرد جهت را تشخیص نمی دهد و هر لحظه احتمال سقوط یا گم شدن در جریان اتفاقات دارد. به این فرد کمک کنید که از صحنه درگیری خارج شود. و تا مطمئن نشدید جای امنی نشسته است او را رها نکنید.

6- حین حمل افراد مجروح، (خصوصاً افرادی که به کمر آنها آسیب خورده) نباید به کمر فرد مجروح فشار وارد شود. بهترین راه حمل مجروح گذاشتن وی روی پتو یا یک پارچه بزرگ مثل چادر خانمها و حمل او با گرفتن گوشه های پارچه است. احتمالاً پیدا کردن برانکارد یا پتو در جریان کارزار سخت است، پس در صورت امکان فرد را بغل کنید. ولی حمل مجروح در حالی که دست و پای فرد از دو طرف توسط مردم کشیده می شود می تواند صدمات شدید به نخاع فرد وارد کند.

7- اگر افراد مسلط به کمک اولیه و کسانی برای حمل مجروح بر بالین مجروح رسیدند، اطراف بیمار را خلوت کنید. کمک کنید که راه حمل کنندگان به سمت مکانهای امن باز شود.

8- پلیس ضد شورش مسلح به گاز اشک آور، اسپری فلفل و تانکرهای آب جوش و مایعات اسیدی است. مایعات تخصصی مختلفی برای مقابله با هر کدام وجود دارد که متاسفانه در این شرایط نمی توان به آنها دسترسی پیدا کرد. اما در اکثر موارد شستشوی عضو آسیب دیده، خصوصاً چشم ها با آب فراوان کمک می کند. در مورد خاص اسپری فلفل بخاطر حلال چربی در آن، به سادگی با آب شسته نمی شود. شستشو با شیر پرچرب کمک کننده است.

9- کمک بخواهید. در حالی که سعی می کنید مجروح را به بیمارستان برسانید فریاد بزنید "پزشک". احتمال اینکه کسی که کمکهای اولیه می داند در نزدیک شما باشد زیاد است.

اگر کمک اولیه می دانید، خودتان به همراه دوستانتان گروههای کوچک امداد تشکیل دهید و مردم را یاری دهید. یک گروه کوچک امداد متشکل از یک پرستار مجهز به وسایل کمکهای اولیه، چند جوان قوی برای حمل مجروحین به نواحی امن که پرستارها ایستاده اند و چند وسیله نقلیه (حتی موتور سوار) برای حمل مجروحین به بیمارستانهای امن می تواند جان ده ها نفر را به سادگی نجات دهند. امروز روزی است که با نجات هموطنانتان می توانید تا آخر عمر به شجاعت خود ببالید. اما می دانم که شرمندگی آنکه نیستم تا به داد هموطنانم برسم، تا ابد بر دوشم خواهند ماند.

جمعه، خرداد ۲۹

به ترتیب ایفای نقش

این کشور بده، اون کشور اخه. همه کشورها دشمنن
انتخابات درسته.
شماها نمی فهمید.
شماها دشمنید.
قربونش برم محمود راست می گه.
همین که هست.
دیگه خفه شید.
اوهو اوهو اوهو. زر زر زر

و ... جایزه کثیف ترین کاراکتر این نمایش به دست رهبر یک دست داده شد!

چهارشنبه، خرداد ۲۷

انقلاب به گذشته


هنوز آقای میرحسین انتخاب نشده اند، سگهای پاچه گیرشان در همه جا راه افتاده اند، هر کس به او بگوید بالای چشمت ابروست، می درند. ایشان هنوز رای ها شمرده نشده بود خود را در کمال تفرعن رئیس جمهور اعلام کردند. کجای دنیا نامزد ریاست جمهوری خود را قبل از اعلام نتایج رئیس جمهور می خواند. هیچ کس نمی گوید که مردم چرا اعتراض کرده اند. هیچ کس نمی گوید احمدی نژاد خوب است. هیچ کس نمی گوید به مردم ظلم نرفته است. اما میر حسین از سی سال ظلمی که به مردم رفته سود می جوید تا به سلطنت اسلامی برسد. حال که همه فریاد می زنند، ایشان و طرفدارانشان اسم خود را علم کرده اند و طوری وانمود می کنند که رهبران این ملتند. این اتفاق بسیار آشناست. همه مردم از سی سال ظلم اسلامی که به آنها رفته عصبانی اند. همه در حال فریاد زدن هستند. عده ای از راه می رسند و اسمشان را در دهان مردم می گذارند. تنهای طلب آقای موسوی پست ریاست جمهوری است. در حالیکه این جماعت خشمگین بیش از این می خواهند.
آیا این مرد می تواند آزادی و حقوق شهروندی مردم را به آنها باز گرداند؟ آیا این کسی است که باید بخاطرش کتک خورد و مرد؟ در تمام مدت کمپین آقای سبز حتی حاضر نشدند یک بار اسم قوانین مدنی، آزادی یا جدا شدن از گروه اصول گرا را به زبان بیاورند. صد صفحه برنامه دولت ایشان را ببینید. تنها نکته ای که مرتب تکرار می شود شعارهای پوسیده اسلامی و سخنرانی های بی سر و ته خمینی است . پیام هشت ماده ی امام گل استراتژی ممکلت داری ایشان است. این آدم حداکثر مبدل به یک خمینی کوچک خواهد شد. این چیزی ایست که خود موسوی هم به شدت می پسندد. از چپ و راست "بنده" و "اینجانب" گفتنش گرفته تا دستور زبان الکن اختراعی، تا تفویض ریاست جمهوری زود هنگام به خودش همه و همه تقلید از اداهای چندش آور خمینی است. چرا مردم باید کتک بخورند و بمیرند تا دوباره برگردند به بهمن پنجاه و هفت. همانطور که قدرت را از شاه گرفتند و به دست خمینی دادند، به خانه شان برگشتند و خسبیدند، حالا قدرت را از آیت الله بی عمامه احمدی نژاد می گیرند و می دهند به آیت الله بی عمامه موسوی شاید که راحت تر به خواب بروند. چشم! همه خفقان خواهیم گرفت. حرف نخواهیم زد. این جریان هم مثل همیشه، هر کس حرف بزند با فحاشی و کتک متهم به خیانت می شود با همان منطق همیشگی: بد بهتر است از بدتر. اما این استراتژی مسالمت آمیز برای دوری از خشونت و کشتاراست، وقتی کار به اینجا کشید، بهتراست فکرهامان را جمع کنیم و بهترین را انتخاب کنیم.
پی نوشت بعد ازجنبش مردمی: هنوز اعتقاد دارم موسوی رهبر ایده آلی برای جنبش مردمی نیست. اما شجاعت ایشان را می ستایم. و از آنجا که در وقایع اخیر ایشان به شایستگی واکنش نشان دادند، با صمیم قلب آرزو می کنم که ایشان سلامت و پیروز باشند.

شنبه، خرداد ۲۳

سهم هر کی از انتخابات

محمود که به این کارها کار نداره، برای خودش نشسته رییس جمهوریش رو می کنه. میر فسیل چمنی ده ساعت طول کشید که جمع بشه و باز بشه یه انشای نمره نگرفته دبیرستانش رو پیدا کنه و گوز بده خلاص بشه. شیخ زیبای خفته که انگار هنوز بوس شاهزاده را نگرفته تا بیدار بشه. محسن خشونت مثل اون هشت سال، احتمالاً می خواد هشت سال منتظر بمونه که بالاخره یکی زهر ماری چیزی بخوره و مشکل حل بشه. رهبری وقتی این پک رو تموم کنه یه پک دیگه باید به وافور بزنه.
ستاد انتخابات، نمد مالی می کرد.
یه کم که بگذره همه از خواب، سکوت، غفلت و پای منقل بلند بشن و همدیگه رو پیدا کنند. ریاست ناقابل که رسید به احمدی نژاد. بقیه چیزها رو سر فرصت بین همه تقسیم می شه. یه چیزکی، مثلا وزارتی، جزیره کیشی، حلقه نفتی، چیزی به میر فسیل می دن. مهدی به یه دست دندون جدید هم راضیه. زن این و زن اون به حقوق زنان که خودشون پیدا کردن بسنده می کنن. آقا هم از جنس بد شاکیه. قرهای رنگ و وارنگ که هدر رفت.
چند تا چماق سنگین و پنجره طبقه سوم هم سهم ما.

جمعه، خرداد ۱۵

مانیفست پیف پاف یا خلاصی از رئیس جمهور موذی

برای من بی مغز که بدون ماشین حساب کاسیوم دو رو با دو نمی تونم جمع بزنم، مجلس شلوار درّون محمود-میرحسین به مراتب مفرح تر از مسابقه جبر و هندسه میرحسین-محسن بود. محسن خان مشق های دوره دکتراش رو آورده بود که میرحسین خط بزنه. اما میرحسین از اینکه از خانومشون صحبت به میون نیومد چنان مسرور بود که یادش رفت به سئوالای محسن جواب بده.
توی یار کشی اخیر، میرحسین اول خمینی رو کشید، محمود بند شلوارش رو کشید و پوپ کرد به هاشمی و دوستان، مهدی یه بوس کوچولو به کون محسن زد، محسن هم اصل چهل و چهار رو کشید، میرحسین زهرا خانوم با دو تا مدرک رو کشید، مهدی هاله نور کشید، محمود با ماکروسافت اکسل نمودار کشید. لنگ ملت هم دو طرف عین دروازه گل کوچیک هوا. با این همه توی این مسابقه حماقت، محمود عین صفر کلوین چنان سطح رو پایین آورده که هر قورباغه ای آماردان حساب می شه. خصوصاً جدیداً که ایشون دکمه نمودار سه بعدی توی اکسل رو هم کشف کردند. قدرت اکسل رو برم که بعد از چهار سال پوپ متوالی هنوز نمودارهای نتایجش اینقدر رنگی-سه بعدی هستن. البته ایشون دانشمندند، محقق اند، دکتراند، دانشگاهی اند. دنیا دیوانه شده والا به محمود وردست آهنگری باباش توی آرادان گرمسار، یابو هم نمی دادن که نعل کنه.
گذشته از محمود که تپه نریده در هیچ زمینه ای نگذاشته، همه مفتخر به رشادتهای نداشته شون هستند. محسن خان معتقدند که همونطور که جنگ رو مدیریت کردند و پیروز شدند، مملکت را هم اداره خواهند کرد. وجداناً من کاملاً فراموش کرده بودم که ما کل عراق رو تصرف کردیم و خسارات جنگ رو از صدام گرفتیم و بعدش هم جام زهر نخوردیم. مملکت ما حساب نداره والا توی یه کوچه پر پنجره ای مثل اینجا، دست محسن یه تیرکمون مگسی مسلح هم نباید می دادن.
گفتم جنگ یاد میر حسین و شکوفایی اقتصادی زمان جنگ افتادم. یا میرحسین معنی شکوفایی رو نمی دونن یا هشت سال جنگ به اندازه کافی طولانی نبوده که بدبختی هامون یادشون بمونه. البته خداییش نگفت شکوفایی اقتصادی، دروغ چرا، تا قبر آآآآ، گفت شکوفایی چیز. البته در اون زمان چیز مسلما شکوفا بود. مثلا حالا می شنویم که زهرا خانوم در اون زمان در زمینه حقوق زنان، تحقیقات قرآنی داشتند. خوب البته اگه ایشون تو قرآن دنبال حقوق زن می گشتن حالا حالاها باید بگردن، چون بعید می دونم چیزی پیدا کنن. ایشون و حاج خانوم کروبی مگه کتکس گذاشتن های زمان جوونی شون رو فعالیت فمینیستی به حساب بیارن (که قرنهاست که ازش می گذره) والا ما که مردم باشیم غیر از سیاست "یا روسری یا توسری" از زهره و فاطی چیزی نشنیدیم. این ایالت هردمبیله، والا پستون گاو ماده شیرده هم نباید به دستتون می دادن چه برسه به حقوق زنان. (راستی اینها-کلاً اینها- چرا اسم خودشون با اسم شناسنامه شون مختلفه؟ از اون بدتر اسم فامیلشون با فامیل باباشون یکی نیست؟ زهره کاظمی چه ربطی به زهرا رهنورد داره؟ سبورچیان چه ربطی به احمدی نژاد داره؟ مصطفوی چه ربطی به خمینی داره؟).
زبونم لال فکر نکنین من فقط نکات منفی همه رو می گم. نکات قضیه فراوونه. مثلاً تلاش همه جانبه علیه محمود فینگلیه. نه فقط نامزدها، بلکم بقیه هفتاد و چند ملیون ملت هم همچنین. آخه نه اینکه ما ملت نجیبی هستیم. همونطور محسن جان گفتن بلانسبت آریایی یعنی نجیب عین اسب. رومون نمی شه هفتاد ملیون نفر باهم به یکی بگیم نمی خوایمت. باید عین بالا بلندی و وسطی یارکشی کنیم.
یک نکته مثبت که بالاخص مجمع الخلایق نامزدون دارند اهمیت به قشر جوانه. مخترع اهمیت دادن به جوانان (البته هر چهار سال به چهار سال) شیخ عبا شکلاتی هستن. ایشون امسال اختراع جدیدشون رو پرده برداری کردند: میر حسین، پیفپاف محمود کش! این دفعه هم عین دفعه قبل ژل مالیدیم به سرمون، روسری رنگی روی موهای افشون بور-شکلاتی مون انداختیم، کون گنده توی روپوش تنگ تپوندیم و فیسان فیشان رفتیم برای موسوی سوت زدیم و کف زدیم و هارهار کنان توی خیابون قرریختیم و شعار دادیم. بین فعالیتهای باباکرمی انتخاباتیمون جرأت گوز دادن هم نداشتیم. چون اگه به قدر یه باد سوا شدن ازمون سکوت می کردیم داد می زدن سرمون که غفلت کردید وعنقریبه که محمود انتخاب بشه. اون دفعه که عبا شکلاتی با یه من خضوع وخشوع و خایه رو انتخاب کردیم، هشت سال کتک خوردیم و آخرش هم با عرعر گریه اش حکومت رو دو دستی داد به محمود سپورنژاد. میرغضب که هنوز انتخاب نشده فیگورهای اخم و تشر خمینی رو تمرین می کنه. نه هیچ حزبی رو قبول داره، نه هیچ مشاوری (البته درستش رو بخواهید ایشون اصولطلب اصلاحگرا ست، یه چیزی تو مایه های دگرجنسگرای همجنسخواه). برنامه هاش هم که معلوم نیست چیه ولی همه به تصدیق خودش و زنش و سابقه اش و امامش و صد البته بابای سیاسی اش عبا شکلاتی، همه خوب هستن. حتی تنها هنری که همه هشت بلیون خلق خدا در زمین دارن (که همانا همان ریدن به احمدی نژاد باشه) هم نداره. نشون به اون نشونی که بالاتر از چیز بهش تو مناظره اش نگفت. آخه کسگپ های افشاگرانه محمود که برد سیاسی اش در حد نق های راننده تاکسی هاست (هاشمی دزده، ناطق نوری دزده، زن موسوی خرابه، همه دستشون تو یه کاسه اس) که نباید آدم رو تته پته بندازه. با همه این اوصاف قوطی سبزش رو گرفته و کلی از ماها رو رنگ کرده. تا باز کی باشه که احتیاج آقا به ما تموم بشه و عین دستمال توالت از طبقه سوم خوابگاه دانشجویی پرتمون کنه پایین. شهر ما بی صاحابه، والا به میرحسین توی خامنه فرقون آجر نمی دادن که بدون نظارت عالیه برونه.
هرچی میرحسین طفلک از انتخاب شدن بیزاره و فقط و فقط وفقط به اصرار مردم و دلسوزی اومده جلو، شیخ مهدی دیگه التماس نمونده که نکنه. هر چی ازش بخوای می ده. پول می ده، کار می ده، حجاب و ستاره هاتون رو بر می داره. بوس و کون هم کسی نخواسته وگرنه حاضره بده. ما و حاج آقا همگی با هم فراموش کردیم که ما داریم درباره انتخاب رییس جمهور بحث می کنیم. همونقدر که مانیفست حقوق بشر شیخ معمم کمدیه، رئیس جمهوری که عین بتمن از قانون اساسی گرفته تا قوای مجریه و مقننه و قضاییه رو با هم یهویی تغییر می ده، خنده داره. قطار مشاورهای پرمدعا هم چیزی رو عوض نمیکنه. حتی اگه بقیه مشاورهاش هم عین غلامحسین قدر یه بالون باد تو غبغبشون بندازن و هر سه ثانیه یه بار اشک تو چشماشون جمع کنن و فیگور شهید زنده رو توی استودیو و تاکسی و صندوق عقب پراید تمرین کنن هم فایده ای نداره. نه این که من دلبستگی به قانون اساسی و نظام دارم ولی رئیس جمهور که نمی تونه قانون اساسی عوض کنه. اگه بکنه دیگه رئیس جمهور نیست، برانداز نظامه. نه که با براندازها مشکل داشته باشم ولی آخه اگه کسی می خواد یه همچین کاری کنه باید به غیر از یه دست دندون مصنوعی و عبای حریر چیزای دیگه هم داشته باشه. حداقلش اگه می خواد به احمدی نژاد فینگلی بگه هاله نور دور سرت کجه، نباید داستان فشار دادن صدام توسط اوباما رو سه بار از اول تا آخر با سه تا مفعول و چهار فاعل غلط، آغشته به هشت تا خاطره مبهم بدون انتها از امام تعریف کنه تازه نرسیده به آخر از عصبانیت متوسل به عصمت نن جونش بشه و آخرش هم وقت کم بیاره و عذر بخواد. مهدی جان، دهات ما حساب کتاب نداره والا تو باید می رفتی الیگودرز برای نون شبت خطبه نکاح می خوندی.
یادمون باشه که شیخ های معمم و آخوند های بی عمامه، ظاهر صلاح ها و باطن خرابها همه باهم جمع شدند و باز شدند و اصلاح شدند و تایید شدند و رد دشدند و حزب درست کردند و جناح منحل کردند و به سر هم زدند و این چهار پخ حاصل کار شد. چاره ای نیست اما این ده، یه کدخدایی می خواد یه کم بزرگتر از اینها. اگر از شر یکی به دیگری پناه می بریم، درست نیست که رنگ این رذلها رو به خود بگیرم. درست نیست که دروغهاشون رو بشنویم و براشون هلهله و شادی کنیم. گناهه که گناه رذل رو با رضایت و شعف فراموش کنیم.


دوشنبه، اردیبهشت ۲۸

تاریخ تحلیلی همه چیز در ایران

قانون
اول همه چی غیر قانونی بود. بعداً مردم یاد گرفتند که چطور کارهای غیر قانوی رو یواشکی انجام بدن. شماها سنتون قد نمی ده ولی اول ها حتی خوردن و ریدن هم غیر قانونی بود. نه که بخوام قضیه رو شورش کنم، ولی هابیل آدم اینا خودش تعریف می کرد که مامان باباش رو از بهشت نمی دونم بخاطر خوردن سیب یا ریدنش بیرون کردن. رشوه دادن به پلیس و گزمه و پاسدار همین دو سه هزار سال اخیرمد شد. ولی خدا شاهده اگه قبل از اون کسی حین انجام کاری گیر پلیس می افتاد بی شک آفتابه گردنش می اندختن و توی خیابونها کتک زنان می گردوندنش و بعد به عنوان آنتراکت بین لواط و ترزیق هدیه اش می کردن به بزهکارهای معتاد بند جرائم جنسی.
البته از بس که مردم همه کارا رو یواشکی انجام دادن، ماشالا هزار ماشالا حسابی زرنگ شدند. مثلاً روز نمی شد که نشنویم: "نمی دونی بچه ام، ماشالا، هزار ماشالا چقدر زرنگه. لای کتاب رو هم باز نکرد، اما بیست گرفت." ... یا ... " ماشالا اصغر آقا جاده تهران جالوس رو سه ساعته رفت." ... یا ..."پرده دختره رو زدم و بعدش دو درش کردم." ... یا ..."پیکان جوانان یاتاقان زده ام رو دو برابر قیمت انداختم به یارو." ... یا ..." بعد از ظهر اداره رو دو در کردم رفتم شهر بازی" یا ...
اما بعد از مدتی زندگی برای شاه ها و باباها و رئیسها و امامها و سردبیرها و دکترها و رئیس جمهورها مشکل شد چون همه می شناختنشون و براشون سخت بود که در انظار عمومی حتی دست توی دماغشون کنن. برای همین گاهی که مچشون رو می گرفتن، قبل از اینکه آفتابه به گردنشون برسه، فوری می گفتن رئیس گفت اینکاراستثنائاً برای من مجازه. اگه خودشون رئیس بودن می گفتن رئیس کل گفت. اگه رئیس کل بودن می گفتن امام گفت. اگه امام بودن می گفتن شاه گفت. خالی از لطف نیست بعضی از این قوانین رو بدونید، مثل: یه نظر حلاله. پلیس-گاری-باری-سواری. مجمع تشخیص مصلحت نظام کارش تشخیص دادن مصلحت نظامه. از رستن گاه مو به عقب. بالاخره مردی گفتن، زنی گفتن. فقط تا سرختنه گاه. پدر سگ به امام فحش می دی؟
یه شق تاریخی دیگه هم داشت که می گن وقتی آدم رفت و اولین بار حوا رو انگولک کرد، غیر از آدم و حوا هم کسی دور و بر نبود، آدم فوری گفت خدا گفته. کسی هم نپرسید که خدا کیه، چون اولندش کسی دیگه ای غیر از حوا وجود نداشت که بپرسه. حوا هم که خوش خوشانش شده بود، کسش خل نبود که بپرسه. ولی بر همین اساس بعداً هم رسم شد که اماما و پیغمبرها و رئیس جمهورها و رهبرها هر کی رو که خواستند انگولک کنن و بعدش هم بگن خدا گفت. اگه هم کسی پرسید آفتابه گردنش انداختن و توی خیابونها گردوندنش و سپردنش به بزهکارهای معتاد منحرف.
این قضایا تنها مزیتش این نبود که علاوه بر قانون اولیه، یعنی غیر مجاز بودن همه چیز، محدودیتهای جدید هم برای خلق خدا ایجاد می کرد. از مزایای بارز دیگرش ایجاد شغل بود. مشاغلی مثل اینکه همیشه آدمهایی باید وجود داشته باشن که یادشون باشه که کی اول گفته که چه کی چی گفته. بر حسب اتفاق این شغل خیلی مهم شد. چون این قضیه که تا قبل از پیدایش هندسه بهش تقاطر به مثل می گفتن اساس کلی آفتابه کشی بین ملل شد. مثلاً کی زودتر دستش رسیده به دیوار و گفته سک سک. یا خدا بوده که زودتر گفته نکنین یا شیطان که گفته بکنین. یا خاتمی بود که گفت می ذاریم توی سفره تون یا احمدی نژاد که زودترفرو کردش به ماتحتمون.
به هر حال قانون قانونه. تصویب شده و نوشته شده و سر و مر گنده اونجاست. اگه راه دیگه ای ندارید باید رعایتش کنید و افتخار کنین که انسان شریفی هستید. البته اگه رعایت هم نکردید تا وقتی کسی زورش بهتون نمی رسه می تونین افتخار کنین.


فرق دختر و پسر

دو حالت بیشتر نداره. حالت اولش اینه که ملیحه، دختر خانوم اشتری ته کوچه بن بست کنار سازمان آب گیرتون انداخته و شلوارتون رو پایین کشیده تا بالاخره بفهمه فرق دختر و پسر چیه. یا شما تندتر از ملیحه دویده ید که در اون صورت بیچاره ملیحه هنوز فرق دختر و پسر رو درست و حسابی نفهمیده. این غریضه اصلی به سواد، سن و مقام هم ربط نداره. مگه اینکه قبول نداشته باشین که هر ایرانی اصیل، خداپسند، کنجکاو و وطن پرست اولین باری که دسترسی به اینترنت پیدا میکنه می نویسه: دابلیو دابلیو دابلیو دات کس دات کام. نه جونم. بیخودی به خودتون حال ندید. این به کنجکاوی هیچ ربطی نداره. دلیلش هم کریستف کلمب که پدر همه کنجکاوهای عالم بود، وقتی می رفت که آمریکا رو پیدا کنه، چند تا بچه ملوان خوشگل استخدام کرد که به عنوان ساندویچ با خودش ببره. که البته کنجکاوی هم درباره شون به خرج نمی داد، می کردشون بعد می فرستادشون که بادبونها رو هوا کنن یا دکل رو اسکاچ بکشن. شمام اگه کنجکاو بودید الان یه جا عین آمریکا رو کشف کرده بودید، نه اینکه منتظر نتایج لاتاری قرعه کشی گرین کارت آمریکا باشین. این یک مسئله کوچیک منحصر به آدمهای کوچیکی مثل من و شما نیست. واسه همین تعجب نداره وقتی صحبت از رجال سیاسی می شه کسی مشکل در تشخیص سیاسی بودن رجال نداره ولی دختر یا پسر بودن کاندید ریاست جمهوری کلی مشکل ایجاد می کنه. گویا حتی استراتژی پایه دخترخانوم اشتری، که کشیدن پایین و نگاه کردن بود هم افاقه نکرده. تعجب هم نداره، مگه می شه با پایین کشیدن فرق فاطمه رجبی و محمد خاتمی رو فهمید.

دموکراسی
اول ها که سه چهار نفر بیشتر نبودند، دموکراسی هم راحت بود. تفکیک قوا مسئله مهمی نبود. نفت بود. می بردن سر سفره یه جوری هابیل و قابیل با کم و زیادش می ساختن. زرنگ بازی خیلی احتیاج نبود. ولی با این حال نمی شد که در یک نظام خداسالار دموکرات، سرنوشت نظام رو به دست مردم سپرد. واسه همین یکی شاه می شد و بقیه هم رعیت بودن. در دموکراسی شاهنشاهی مشکلات زیاد بود ولی اختلاف نظر چندانی وجود نداشت. با اینکه پول زیاد بود ولی سعی می کردن به نسبت های مختلف تقسیمش کنن که مردم از هم بدزدن و سر هم زرنگ بازی در بیارن که مردم حوصله شون سر نره ثانیاً تمرین کنن و آماده باشن که اگه یه روز نفت نبود باز هم بتونن در همدیگه بمالن. تفکیک قوا نبود. خیلی خر تو خر بود. ولی خدارو شکر نفت بود و با همه درس نخوندن ها، پرده زنی ها، شهر بازی رفتن ها و یاتاق خوردن ها، هنوز نون و تیهویی برای خوردن باقی می موند. بعدآً دموکراسی مشروطه مد شد. باز هم نفت بود. بد نمی گذشت. در دموکراسی اسلامی یه کم اوضاع سخت شد، چون ممکن بود با پول نفت بشه برای شاه و تخم و ترکه اش یکی یه کاخ ساخت ولی دیگه اشتهای خدا خیلی زیاد بود. برای هر کدوم از رئیساش یه مملکت می خواست بسازه. ولی خدا رو شکر همه مشکلات حل شده. الان دیگه همه نفت و پول و حتی النگوهای بدلی ملت رو ازشون گرفته اند و دیگه خدا رو صد هزار شکرمردم دیگه چیزی ندارن که بخوان اذیتشون کنن. حالا رئیس ها در هم می مالند تا پولها رو بالا بکشن. مردم هم وقت کافی پیدا کردند که به تفاوت های فردی که خدا درشون قرار داده نگاه کنن. مثلاً بفهمن که بد جهودها چقدر خسیسن، یا ترک ها چقدر خرن، یا بهایی چقدر کثیفن یا قزوینی ها مخرجشون مشترکه یا رشتی ها از نه بدترشون خرج می کنن یا اونهایی که فروهر می ندازن بچه ننه ان یا اونهایی که مسلمون نیستن کوننشورن یه اونهایی که وطنشون رو نمی پرستن کونی ان. که البته وجداناً از حق نباید گذشت، اینچنین درایت عمیقی رو هیچ جای دنیا نمی شه پیدا کرد.
اگه مردم قانون نشکنن که دولت کاری به کار مردم نداره. هر چقدر دلشون می خواد به هم بد و بیراه بگن. گاهی اوقات یه انتخاباتی برگزار می کنه. ساده است. باید یه ورق بردارید، یه چی روش بنویسید و فرو کنین توی صندوق سفید. خیلی سخت نگیرید اون هم فرو می ره و تموم می شه. خدا و دار و دسته اش شما را تنها نخواهند گذاشت ۞ مگر همانا فراموش کرده اید که چهار سال پیش همین موقع ها ۞ بی رأی و بی رئیس جمهور بودید در زمین ما ۞ همانا ما شما را کاندیدای خوشگل و شایسته از باد هوا (به روایتی ازمحتویات کاندوم مستعمل در سطل آشغال) نازل کردیم، چه نازل کردنی ۞ فراموش کرده اید که می گفتید من به این جاکش رای نمی دم چون اینجاش کجه، من به اون جاکش رای نمی دم چون اونجاش راسته تا آنگه کاندیدی باقی نماند تا رای دهید ۞ همانا اگر رئیس جمهور اخیری که برایتان فرستادیم، ده برابربدتر از این پوپ هایی که به مملکت زد، زده بود. همانا فقط خوش قیافه بود ولباس شکلاتی می پوشید و مثل ما به زبان عمودی سخن می گفت، بالا غیرتاً یک نفرتان فرقش را با سید عبا شکلاتی می فهمیدید؟ ۞ پس دل روشن دارید که دوباره از سیاسیون مستعمل کاندید شایسته با صورت زیبا برایتان بازیافت (ری-سایکل) خواهیم نمود، چه نمودنی ۞

دانشگاه، تحصیلات عالیه و مشغولیات روشنفکرانه از این نوع
وقتی فقط آدم و حوا بودن، عشق معنی نداشت. مردم وقت نمی کردن. ترافیکی نبود که به بهانه اش دو ساعت گم و گور بشن برن به بقال محله بدن. شرکتی وجود نداشت که بگن جلسه داشتن و برن منشی اداره رو بکنن. آدم و حوا بی دغدغه هم رو می کردن. لزومی هم نداشت به هم بگن دوستت دارم، چون دوست داشتن یا نداشتن بهانه ای نداشتن که با کس دیگه بخوابن. زمانی که ما درگیر برقراری عدالت و دموکراسی بودیم، علم یهو پیشرفت کرد. اینترنت اختراع شد و دردسرها شروع شد. مردم کمالاتشون زیاد شد. هرکس صد و پنجاه جور مدل آکروباتیک همخوابگی یاد گرفت. دیگه برای به رختخواب بردن هر ایکبیری، فقط کافی نیست که بگی دوستش داری، باید دلایل کافی رو هم جور کنی که چرا این میمون رو دوست داری. این شد که علوم و فلسفه به طرز انفجاری یه دفعه رشد کرد. کسایی که می خواستن بدن یا بکنن مجبور شدن مدارج تحصیلات عالیه رو طی کنن. مشغولیات روشنفکری چنان اذهان همگان رو درگیر کرد که جخت نزدیک بود همه یادشون بره اصلاً برای چی درس و مشق و دانشگاه توی ممکلت گل و بلبل تاسیس شد. برای همینه که همه با هم باید بکوشیم تا قبل از اینکه نسل این مردم با فرهنگ و فرهیخته با این پیشینه تاریخی، فرهنگی و سیاسی به کل جفتگیری و تفریحات پایین تنه ای رو از یاد نبرده و نسلشان از جهان ور نیافتاده، تنها ره آورد انقلاب اخیر که حجاب برتر باشه از سر و کون بکنیم و به رختخواب عافیت بجهیم. یا اگه نتونستیم بجیهم هم، حداقل کسداتکام رو بی فلتر بتونیم سرچ کنیم.

وفا
با اینکه به شدت وفاداری در این آب و خاک رایجه، به همون شدت هم تحت تاثیر قوانین اولیه جبری مثل جابجایی، شرکت پذیری، تقسیم به نسبت و مخرج مشترکه. مثلاً شرکت پذیری می گه اشکالی نداره که وفادار به دموکراسی شاهنشاهی، اسلام سکولار، آزادی به قید ضمانت، اجرای عدالت به قیمت شکنجه و وطن پرستی با تابعیت مضاعف باشی، فقط باید بتونی "ای ایران" رو با هر سازی که زدن بی غلط دیکته بخونی. می خواد توی جشن عروسی دختر حاج آقا فرشچیان باشه یا نامزدی خاتمی یا ختنه سوران موسوی. بعضی از انواع وفاست که اشتراک بر نمی داره. ندیدین زنهایی که از فرط وفا به معشوعقشون روزه جنسی علیه شوهرشون می گیرن؟ به این می گن طرفین وسطین. اما با این حال نمی شه هم به بکارت اعتقاد داشت، هم به رضایت دوست پسر. یه کم درد داره اما مخرج مشترک درمان این جور وفاست. با اینحال بالاخره دختر دبیریستانی های معتقد به بکارت می فهمن که وفا، کون آدم رو پاره می کنه. اما بقیه چی؟ دانشجویان پیرو خط امام، روضه خونهای وفادار به اسم خلیج فارس، فعالان طومار نویس حقوق زن و بشر، جوجه ایدئولوژیستهای معتقد به آرمانهای انقلاب یا ضد انقلاب، سلطنت طلبهای سینه چاک فرهنگ دوهزاروپانصد ساله آریایی دو حالت بیشتر ندارن، یا زیر معتادهای منحرف بزهکار تلف شدند یا اینکه حالا با کون دریده نشستن و وطن پرستی رو از تلویزیون لس آنجلس، شوق خدمت رو از مسابقه خشتک دراٌن نامزدهای ریاست جمهوری و بازاریابی اقتصادی رو از ژورنالیستهای فاحشه بدون مرز یاد می گیرن. این چیزیه که من اسمش رو می ذارم یه پایان نه چندان خوش. حالت آخری هم هست. موسیقی باخ و بلک کت رو به نسبت دوست داشته باشین، هفته ای دو بار با سه تاغریبه درکمال آرامش وجدان بخوابین. با ای ایران برقصید، با یار دبستانی گریه کنید، از قهر هاشمی به محمود رای بدید، برای خوش آمد خاتمی به قیافه احمدی نژاد فحش بدید، کلمه من رو با تکیه ویژه بگید. اینجاست که بی اثر بودن صفر در عمل جمع یه پایان خوش براتون می سازه.

آخر

اگه تا اینجا رسیدید ولوند ودلبرانه از چهار عمل اصلی و تحصیلات عالیه و مشغولات پایین تنه ای و منحرفهای بزهکار معتاد و انتخابات ریاست جمهوری جان سالم به در بردید. به سواحل امن دنیای متمدن رسیدید. شاید هم کون پلیس مهاجرت عمو سام و پرچم ایالات متحده رو بوسیدید و پاسپورت ینگه دنیاتون رو گرفتید، و الان از مهد تمدن دارید اینجا رو نگاه میکنید. شاید هم اینطور نیست و فقط فلترشکن خوب گیر آوردید و خزون خزون خودتون رو رسوندید اینجا. بهتون تبریک می گم که به این مرحله از بازی مفرح و دیدنی "له کن و زنده بمون" رسیدید. در اینجا نفس راحت بکشید. خوشحال باشید که یک روز دیگه بدون له شدن زنده موندید. شاید الان وقتش باشه که ببینید حرف حساب بقیه آدمهای دنیا که البته دشمنان قسم خورده شما هستن چیه؟ دشمنانی مثل اعراب سوسمار خور، دمکراتها، آزادی خواه ها، ملی مذهبیون، انگلیسهای چشم چپ و آمریکای جهانخوار، مسلمونهای تروریست، اسرائیلی های بچه کش، اصلاح طلبها، گشت امنیت اجتماعی، گفتگوی تمدنها و بقیه هشت ملیارد خلق خدا روی زمین.

چهارشنبه، فروردین ۱۲

کوینتین تارانتینو و همزاد مسلمانش کونپارین چماقینو

استاد بی بدیل سینما و جنگ تن-به-چماق نکردند در نسخه اسلامی تپانچه را به دست دیگرشان بدهند.
اگه عکسها در اینجا به تیر غیب گرفتار شدند، می توانید از فلانجا و بیسارجا ببینیدشان.


















چهارشنبه، دی ۲۵

شرایط ما تحت ایده آل در اسکار امسال

فیزیکدان به دامدار: من فهمیدم مشکل مرغهای شما چیه که تخم نمی گذارند. ولی راه حلی که دارم فقط برای مرغهای کاملاً کروی که در خلاء زندگی می کنند بدرد می خورد.
تئوری بیگ بنگ - جوک لئونارد در افتتاحیه سخنرانی در کنفرانس فیزیک نظری

جایزه اول مرد رو دادن به شان پن، که الحق و الانصاف در چند سال اخیر کون نداده باقی نگذاشته بود. در نقش شیر همجنسگرا که جای خود داره در نقش بز اخفش در نماز جمعه تهران هم داد تا بهش اسکار بدن. کیت وینسلت هم که ول کن ماجرا نبود. دیگه تا صد سالگی که نمی تونستیم بشینیم خانوم شلوارش رو بکنه، ما نگاه کنیم. دختر خانوم اشتری اینا هم به این سن و سال که رسید دیگه دکلته رو گذاشت کنار. جایزه پنه لپه هم دیگه داشت دیر می شد. آخه طفلک عین بنجامین باتن هر سال جوون تر می شه، بعید نیست جختاً بلا سال بعد با کالسکه نوزاد بیارنش مراسم اسکار. حالا گفتن نداره ولی ما یه همسایه داشتیم، غلامعلی سجل، شناسنامه مرده ها رو می خرید و سهمیه کوپن قند و شکر و روغنشون رو آزاد می فروخت. فکر کنم بهش لاتاری افتاد اومد آمریکا. منو کشتن جایزه مکمل مرد رو با تکنیک غلامعلی سجل از آکادمی هنر و علوم آمریکا زدن. دیگه وقتی یکی با کون نشون دادن، یکی با کون دادن و یکی با سجل دلقک مرده جایزه ببره، جایزه بهترین فیلم رو هم باید بدند به ملیونر کونبرهنه دیگه!