آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

شنبه، آذر ۲۷

امشب موسیقی داریم

در بلاد کفر، تابستون ها بازار تورهای موسیقی و کنسرت ها داغ تره. تقریباً این موقع های سال که می شه دیگه یواش یواش بازار موسیقی زنده به کسادی می خوره. تصمیم داشتم بعد از هر کنسرتی یه نوشته درباره اش بنویسم، ولی اولین نوشته ام درباره شجریان به شدت به زمین گرم خورد. به این معنی که اونهایی که استاد رو دوست داشتند فحش رو کشیدند به جونم، و اونهایی که سنتی-فوب بودند یه وری بهم خندیدند. یه کم خودم رو کنترل کردم که ننویسم. ولی حالا خودم رو جمع و جور کردم توی این هیری ویری یه چی درباره همه چیزایی که دیدم یه جور خر تو خر و شلوغ پلوغ بنویسم شاید قصر در برم. 
اول پارتی بازی می کنم و از سه تا هموطنم شروع می کنم. نامجو، آبجیز و راجر واترز.
راجر، راجر نازنین
راجر عزیز، آلبوم دیوار رو با مخلفات و نون اضافه اجرا کرد. عین همیشه از اول اجرا یه دیوار کاغذی ساختن و بعدش آخر اجرا منفجر شد. اجرا چیز خاص جدیدی به غیر یک سری عکس و شعار ضد جنگ جدید نداشت. اگه اجراهای اعجاب آور قبلی پینک فلوید رو در نظر بگیریم، این اجرا حتی محقر هم به نظر می رسید. ولی در هر حال نفس آقام، راجر و موسیقی دیوار برای خود من دیوانه وار لذت بخش بود. توی عکسهای جدید درصد عکسهای کشته شده های ایرانی بد جور توی چشم می خورد. آقام راجر یه صناعت دیگه هم کرده بودن که اول برام عجیب بود ولی حالا تعجب می کنم که چرا تعجب کردم. خودتون به لیست عکس هایی که به عنوان عزیزان از دست رفته نشون داده شد، نگاهی بندازید: ندا آقا سلطان، فریدون فرخزاد، شهید همت،  داریوش فروهر، سهراب اعرابی، محمد حسین فهمیده و ... این اسمها کنار هم یه کم عجیبه. شاید بعضی ها هم بگن شعاریه. ولی این هم یه جور نگاه کردن به جنگه. به قول آقام راجر واترز که ماشالا هزار ماشالا عین بیست سالگی هاشون همونطور پر انرژی و قوی هستن " هر گلوله ای که ساخته بشه، مثل این می مونه که لقمه ای از دهن گشنه ای دریغ شده." خالی از لطف نیست اگه سر وگوشی در سایت رسمی راجر واترز آب بدید.
یه معجره کوچیک هم برام اتفاق افتاد که یه خورده شبیه به داستان گردنبند دختر پیغمبر بود. در حالیکه دنبال صندلی قراضه مون توی بالکن سوم - چهارم می گشتیم که یک یارو سر و کله اش پیدا شد و گفت بلیط بهتر می خواینن. دو تا بلیط همکف مجانی درست بیست متری آقا بهمون داد. ولی یه جورایی حقم بود چون اگه فقط پنج نفر توی سالن ده هزار نفری بودن که عین هنرپیشه دیوار اون همه بدبختی و نکبت رو تجربه کرده بودن، حتماً چهار تاشون عین من تو ایران بزرگ شده بودن.

آبجیز بانمک، نامجوی بد اخلاق

و اما آبجیز که اجرای خیلی راحت، حرفه ای، صمیمی، سرگرم کننده و رونی داشتن. صفورا و ملودی، ترانه سرا و خواننده های آبجیز شروع کارشون با ترانه های شوخ و موسیقی رگه بود. حالا یه گروه تمام عیار راک شدن. همه افراد گروهشون غیر از صفورا و ملودی غیر ایرانی و موزیسین های حرفه ای هستن. البته همه این تعریف ها به این معنی نیست که من موسیقی این گروه رو خیلی دوست دارم. خداییش اگه ولم کنی و بخوام موسیقی ایرانی گوش کنم، احتمالاً در اکثر موارد نامجو گوش می کنم. اما با اینکه نامجو موسیقی خیلی دلچسب و گوش دادنی داره، به عنوان یک موزیسین، بسیار نا امید کننده ست. یه مقایسه کوچیک می کنم نامجو با یه من ک... و خا... و سه من ادعا، و دو تا الف بچه با یه دنیا صفا. 
آبجیز سعی کرده که کمتر به منبع موسیقی های دیگران ناخونک بزنه. اگه هم از ریتم یا ملودی خاصی استفاده می کنه، در حد یک گرته بردای باقی می مونه. مثلاً تو اجرای آخرشون خط "دوباره می سازمت وطن" رو از داریوش گرفته بودن و یه آهنگ کاملاً جدید ساخته بودن که خیلی بهتر از آهنگ اصلی هم نبود ولی حال وهوایی داشت و توی سالن اجرا مردم رو بد جوری به بپر-بپر واداشت. در مقایسه سه آهنگی که تقریباً بهترین آهنگ های نامجو هستن یعنی، جبر جغرافیایی که اجرای نعل به نعل از آهنگ ویژ عشق از گروه آبی جیغ  (البته نیروانا هم با ذکر منبغ کاروش کرده) مرغ شیدا اجرای مجدد نت به نت قراضه از مردی که دنیا رو فروخت از دیوید بویی (البته باز نیروانا هم باذکر منبغ کاورش کرده) که انگار هر بار در هر کاور یه نمه تمپوی آهنگ سریع شده. حالا که موضوع داغه اگه این ویدئو رو دیدید به این هم دقت کنین که موسیقی راک غرب رو چه وسواس هایی متحول کردن. سر کنسرت راک دمبک و دستک نت و صندلی آوردن که مو لای درز اجراشون نره. این لیست همینطور ادامه داره اگه با این ذهن پریشونی که دارم بخوام دونه دونه درباره گیس و ترنج و بقیه بنویسم کلی طول می کشه. فقط یه چی بگم در دفاع و حمله به نامجو که همونطور که دیدید آهنگساز حسابی ها هم کارهای همدیگه رو کاور (همون کپی کاری) می کنن که اکثر اوقات هم می رینن توش. مثلاً مثل همون دو تا اجرای نیروانا که حال بوی جدید داره ولی اونها کجا واصلش کجا. ولی کاور هم رسم و رسومی داره. اول که یه جور ادای احترامه به نوازنده اصلی در برابر شنونده ای که آهنگساز اصلی رو می شناسه. مثلاً توی ممفیس تنسی از دیوید بویی تکریم کنیم. اینجا آخه به تو کمونچه نواز تربتی چه که از رقاص ینگه دنیایی احترام کنی. دوم که، اجرا و تنظیم ممکنه اما تصنیف و محتوای در کاور معمولاً عوض نمی شه. نه اینکه درد حشر پایین تنه ای رو بزنی به شعر عارفانه مرغ شیدا. آخرش هم کردی که کردی، حالا چون قشنگ شده، ما ایرانی ها هم علیلیم، دست به آلت غیر از تناسلی اش جز برای خود ارضایی نمی زنیم، دلیل نمی شه که آهنگ مردم رو با آلات علیل موسیقی ایت بزنی به اسم خودت تموم کنی.
حالا اگه همین ها بود باز هم مشکلی نبود. نامجو دو بار توی لس آنجلس کنسرت داد. دفعه اول که دعوا داشت. اومد بد اخلاق نشست مردم همه شعرهای آهنگاش رو فریاد می زدن ولی به هیچکی محل نگذاشت. حتی فرصت نداد که مردم آهنگ هاش رو زمزمه کنن. با یه گیتار و یه سه تار اومد. کل موسیقی که با گیتار اجرا کرد، چهارتا ریتم و سه تا کورد بود. یک موزیسین راک (بعضی ها بهش می گن جان لنون ایران) نمی تونه تمام کارنامه موسیقی اش رو بر اساس سه تا کورد ای مینور، ایی مینور و سی ماجور بسازه. حالا بعضی ها می گن از موسیقی اش لذت می برن هر چی می خواد باشه. ولی از همون آدمها اگه بپرسی از چی لذت می برن، احتمالاً سری آهنگ هایی رو مثال می زنن که سالها پیش با گروههای قدیمی نامجو ضبط شده و کارهای جدید نامجو توی لیست اونها قرار نمی گیره.
دومین کنسرت نامجو با فاصله حدود یک سال ونیم با چند سری نوازنده رنگ و وارنگ اجرا شد. نوازنده هایی که واضحاً معلوم بود تمرین کافی با هم ندارن. صدای نامجو از گروه عقب می افتاد یا نوازنده خوانند رو گم می کرد. یک قطعه ای که آقا خودش نوشته بود احتمالاً مشق های فوگ  مدرسه اش توی اتریش بود. فاجعه رسمی در آ مینور بود که یه دختر خانوم لس آنجلسی با پیانوی دست به عصا اجراش کرد. این گروه از دختر ایرونی ها رو دیدید که می رید خونه شون یه پیانوی بلاروس دارن و مامانشون هر کی می ره خونشون یقه مهمون رو می گیرن می شون پای نوازندگی دخترشون و می گن: "مامان جان برای دایی خوابهای طلایی بزن!". این دسته از دخترها توی لس آنجلس تبدیل شدن به "مامان جان برای عمو باخ بزن!". آقای نامجو هم که خدای نکرده نباید فرق نوازندگی پیانو و سیب زمینی پشندی رنده کردن رو بدونه خانوم رو انتخاب کرده بود برای اجرای کنسرت راک. اجرای دوم به معنای دقیق شلخته، نا موسیقایی، نا هماهنگ و تکراری بود. تنها چیزی قابل  شنیدنی که در اون کنسرت وجود داشت یکی دو قطعه قدیمی بود که اگه اشتباه نکنم تنظیم اصلی اونها توسط عبدی بهراونفر سالها قبل از روی کارهای غربی  انجام شده بود و همینطور چند دکلمه با موزیک متن خیلی ساده بود. 
برای اینکه بگم داستان می تونه شکل دیگه ای داشته باشه، اجرای آبجیز رو مثال می زنم. اجراها همه تمرین شده و هماهنگ بود. کل گروه پنج نفر بیشتر نبودن (برخلاف استاد نامجو که با چهار خواننده کر، یک پیانیست و چند کی بورد نواز، دو سری نوازده راک، یک نوازنده آکوستیک و ...) ولی همون پنج نفر (خصوصاً صفورا و ملودی) با جمعیت به خوبی ارتباط برقرار می کردن طوری که حتی با آهنگهای متوسط و تکراری گروه هم که اجرا شد همه به شدت به وجد اومده بودن.
آخر این بخش. آقای نامجو یک خواننده بی نظیر و استثنایی، تا به حال در چندین و چند گروه موسیقی خونده. هر بار که از یک گروه به بعدی پریده، کلی از کیفیت موسیقی اش هم پریده. محسن نامجو یک موسیقی دان زنده نیست. مجموعه یک سری ترکهای پرت و پلا توی اینترنته. که از حق نگذریم بسیار جذاب و گوش دادنی هستن. همونطور که در فروتنی به تفرعن رسیده، در نوآوری هم داره کپک می زنه. چاره کارش هم رفتن به کنسرواتور و کلاس گیتار نیست. باید یک گروه موسیقی دست و پا کنه با چند تا موزیسین با تکنیک و به عنوان ترانه نویس و خواننده در اون گروه فعالیت کنه. یه کم این مقام موسیقی دانی رو به ما تخفیف بده تا باز هم بتونیم کارهای خوب ازش بشنویم.

اعجاب (میوز) 

بر خلاف آلبومهای اولشون که بیشتر به راک و آلترناتیو می زد، آلبومهای آخرشون خیلی پاپ بود. خصوصاً این ژست باسمه ای سانتی مانتال انقلابی شدن با اینکه بهترین آهنگ آلبوم بود، اصلا بهشون نمی اومد . صندلی ایم هم توی کنسرت بد بود. افکت هاشون هم شلخته پلخته بود. مرتب تلمبه می زدن نوازنده ها رو با جک می بردن بالا بر می گشتن روی صحنه. غلطهای زیادی. افاده های بی ربط. انگار این گروه میوز واقعاً میوزشون رو گم کرده ان.

بوس

حالا این بچه خورده ها می گن گروه بوس دیگه چیه! اون وقتی که شما ها به سلامتی هنوز اسپرم و تخمک هم نبودین، ما این آرم کج و کوله کیس رو روی شلوار لی هامون (البته اگه امور تربیتی می ذاشت که شلوار لی بپوشیم) با خودکار می کشیدیم و بعدش هم بخاطرش پشت دفتر امور تربیتی وا می ایستادیم و حبسش رو هم می کشیدیم.
برای اونهایی که این گروه رو می شناسن باید بگم که اولاً بعد از سالها (شاید سی سال) افراد اصلی گروه دوباره با هم کنسرت دادن. اجرا خیلی خوب بود. همون خل گری های معمول رو داشت. پروز روی جمعیت. شلیک با گیتار و از این قسم بی نمک گری ها. موسیقی کیس هیچ وقت به پای گروههای راک درجه یک نمی رسید ولی شخصیت های مجازی، ژست های صحنه ای و هیاهوی تبلیغاتی شون همیشه درجه یک بوده. گذشته از همه اینها شنیدن موسیقی های قدیم خیلی کیف داد. خصوصاً اینکه سالها پیش با زحمت، خواهش تمنا و بدبختی گیر می آوردیم و روی کاست های کم کیفیت کپی می کردیم و توی شورت و سوتین وهفت سوراخ قایم می کردیم نکنه کمیته یا امور تربیتی یا پست بازرسی ازمون بگیره. شاید اون وقت اگه ازم می پرسیدن دلت می خواد بری کنسرت کیس، فکر می کردن دارم مسخره ام می کنن. ولی چرخش های دنیا غیر قابل پیش بینیه.

عقربها


این گروه هم احتمالاً کوچولهای نسل جدیدی نمی شناسن. همه چیزهایی که درباره بوس گفتیم درباره اینها صادق بود. اجرا توپ. قطعات اکثراً از نوع نوستالژیک قدیمی، کاست، قایم شده در شورت و هفت سوراخ بود. آقا این کنسرت هم بسسسسیار چسبید. اجرای اسکورپیونز هیچ جور جلوه ویژه، گرافیک عجیب غریب یا قرتی بازی های دیگه نداشت. ولی عوضش اجرا یک تجربه تمام عیار راک بود. حالا بگذریم از خاطره همون کاست های کم کیفت بچگی  که لذت کنسرت رو سه برابر می کرد.

ابزار(معامله)

که الهی درد و بلاشون بخوره تو سر هر چی موسیقی دان در پیته. بعد از دیدن کنسرت اینها می شه رفت کور و کر شد. چون دیگه بعید می دونم کسی حالا حالاها افکت صوتی تصویری و موسیقی رو دست کنسرت اینها بزنه. موسیقی بسیار باکلاس بالاتر از دیپلم. مفاهیم فلسفی-عمیق زهر ماری، گرافیک تیره و تاریک و خلاصه یه اجرا که از اون باکلاس تر نباشه. اگه درست و حسابی نفهمیدیم که بالاخره این اجرا خوب بود یا نه، حق داریم بخاطر اینکه شوخی و جدی این گروه اینقدر قاتیه که درست نمی شه فهمید کی شوخی می کنن کی جدی هستن. مثلاً اسم گروه رو وقتی توضیح می دن خیلی با کلاس به نظر می آد ولی طرح گرفیکی اولیه گروه یه آچار مکانیکیه که یه سرش به شکل یه عالت ذکر تغییر شکل داده. گذشته از نمک و فلفل اجرا، محتوای موسیقایی این گروه قابل مقایسه با هیچ گروه راک آلترناتیو این دوره زمونه نیست.
شاید اگه بخوام دو تا اجرا رو انتخاب کنم که دوباره برم و ببینم، اولیش این باشه و دومیش هم اسکورپیونز.