آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

شنبه، بهمن ۹

حکومت شناسی مقایسه ای میمون بی مغز یا حکومت بهتر از جمهوری اسلامی کی دیده کی شنیده

در مورد هر حکومت  اول از همه باید دید که حکومت سنتی یه یا مدرن. حکومت سنتی یا در یک خانواده یا یک نژاد به ارث می رسه، یا یه گروه با شغل خاص مثلا موبد یا کارگر یا فیلسوف تعلق می گیره یا کدخدا سالاریه که یه عده آدم راه می افتن توی میدون شهر جمع می شن و حرکت می کنن به سمت خونه ریش سفید یا گردن کلفت ده و اون رو رئیس می کنن. حکومت های مدرن (بوروکراتیک) یه کم پیچیده تر هستن. یه سری آدم باید بشینن یه سری قانون بنویسن بعد اون قانونها حکومت رو تعیین می کنه. از این نظر جمهوری اسلامی واقعاً جایگاه ویژه ای داره. اول اینکه همه جمع شدند و گفتن "الله و اکبر، خیمنی رهبر"، خمینی رهبر شد، بعد خمینی زد توی دهن دولت قدیم و همه آخوندها رو جمع کرد و دولت تعیین کرد، بعد همه این آخوندها پست ها رو دادن به بچه هاشون و خانواده هاشون. آخر سر هم نشستن و اینها رو نوشتن و قانون کردند.
یکی دیگه از خصوصیات دولت، جایگاه دینه. این قضیه خیلی شبیه دسته بندی مقاومت ساعتها به آب می مونه،ساعت حساس به آب (سکولار)، مقاوم به آب (دین پذیر)، ساعت ضدآب (دین مدار)، ساعت غواصی (دین سالار). جمهوری اسلامی (که هم خود پیداست از نامگذاری او) مثل این میمونه که بگی با این ساعت می شه تا هر عمقی که دلت می خواد غواصی کنی به شرط اینکه استخر از آب پر نشده باشه. این نکته اس که ما رو می رسونه به خصوصیت بعدی حکومت که می گه آیا حکومت ارثیه یا انتخاباتی (شاید هم انتخابی یا انتصابی کی به کیه کسی که نمی خواد با این متن امتحان علوم سیاسی بده گور پدر ترجمه) و اگه انتخابی آیا انتخاب مستقیمه یا غیر مستقیم از طرف مجمع انتخاباتی به مردم معرفی می شوند. یه قسمت از معجزه جیم الف اینجا صورت می گیره که هم مستقیم و هم غیر مستقیم و هم غیر انتخابی. یعنی اول هرکی دلش می خواد نامزد می شه، بعد یه گروه یه سری آدم رو حذف می کنن. این گروه که نامزدها رو کم و زیاد می کنن توسط یکی شخص دیگه تعیین می شن. که معمولاً بهش می گن مونارک یا همون شاه ولی ما توی ایران رهبر صداش می کنیم. البته حکومت ایران مونارکی یا دیکتاتوری هم نیست چون رهبر خودش گهی نیست نایب امام زمانه که اونم گهی نیست جانشین پیغمبره که اون هم گلاب به روتون جانشین خداست. اکثر اینها هم غایبن، کسی ندیدشون غیر از توی خواب.
قسمت بعدی که در مورد یه دولت باید بررسی کرد، اینه که چطوری ایده های حکومتی شکل می گیره. در یک چیز دموکراتیک هر کسی هر نظری دلش می خواد می ده. بعد یه سری حرفها هستن که صد من یه غاز نیستن و به سطح گروها و انجمن ها می رسه بعد مردم رای میدن میدن میدن میدن تا اون حرف نا-صدمن-یه-غاز به مجلس می رسه باز نمایده های رای میدن و بعد رئیس جمهور هم شاید رای بده یا نه تا بالاخره قانون می شه اونوقت می ذارنش توی کتاب قانون و هرکی بهش عمل نکنه سرو کارش با قاضی و پلیس و زندانه.
در جمهوری اسلامی حرف حساب رو می شه خواب دید. بستگی داره که خواب ببنننده کی  باشه و خواب کی رو ببینه. مثل اعلامیه ها و بیانیه های کشورهای دموکرات درپیت و ساده نیست. یه کم پیچیده است ولی توضیح میدم. مثلاً اگه آیت الله خواب  امام زاده رو ببینه، رای اش معتبر تر از حجت السلامه که خواب پنج تن آل عبا رو دیده. رئیس جمهور باید بالاتر از امام زمان خواب ببینه که بتونه خواب عمامه دار رو ببره. زبونم لال یه کم شبیه قوانین پاسور به نظر می رسه  ولی اینطور نیست. این قوانین الهیه. هر کس هم که خلاف این قوانین رفتار کنه با کرام الکاتبینه. اینم یه فرقه. اگه یه کسی ناقانونی کنه در اکثر حکومت ها سر و کارش اول با پلیسه بعد سروکارش با قاضیه بعد هم با زندان بانه. یا بعضی جاها با گزمه، ریش سفید، جلاد. جمهوری اسلامی در همون مرحله اول که هر کاری کنی قبل از اینکه معلوم بشه خلافه یا نه با نیروی بسیج که بلانسبت یه جور ارتشه بهت حمله می کنن. یه برخورد  خیلی ملایم با عطوفت اسلامی باهات می کنن. مثلاً با تانک از روی شکمت رد می شن. پلیس وظیفه اش مراقب از ارتشه که آسیب نبینه. اگه از حمله اول ارتش دوام بیاری می افتی زندان که زندان بانت اگه شانس بیاری و ناشناس ولباس شخصی نباشه، حتماً بسیجیه که یه جور ارتشه که عطوفت اسلامی به همه سوراخات فرو می کنه. اگه از حمله و زندان و عطوفت اولیه اسلامی نجات پیدا کنی و کارت به قاضی برسه که دیگه دهنت صافه چون نه تنها برای خودت بلکم برای وکیلت و زنت و بچه ات و نوه ات و نبیره ات وهر چه ندیده اته  حکم اعدام صادر می کنه. دیگه بالاتر از اعدام هم که چیزی نیست و هر شهروند محترم ایرونی به سادگی می تونی از این حق مسلم برخوردار بشه. اینجاست که می فهمیم بهتر از جمهوری اسلامی حکومتی در دنیا وجود نداره. 

۱۴ نظر:

نیما گفت...

خداییش هر چند وقت یه بار یادم میاد یه وبلاگی وجود داره به نام میمون بی مغز کلی به زندگی امیدوار میشم. آقا باور کن من یه بار بیام خارج و یه خودکار و فقط یه برگ کاغذ داشته باشم میام از شخص خود شما امضا می گیرم.
شاد باشی

نیما گفت...

من مازوخیستانه هر روز میام یه چیزی اینجا می خونم که جر بخورم!

CMOS IC cook book: تو تلويزيون و راديو اين جور آشغالا يه چيزای سياهی هست که هزار تا پا داره. اين کتاب اخلاق رفتار اين هزار پاها رو نوشته.

چاقال: همسری هم جنس که مردان در زندان اختيار می‌کنند.

ناشناس گفت...

من 2سالی هست نوشته هاتو دنبال میکنم.تنها عیب کارت نامنظم بودنته وگرنه خیلی قشنگ مینویسی وبه نظرم خیلیم باهوشی.

میمون بی مغز گفت...

نیما جان خیلی ممنون از تمام علاقه ای که به نوشته های من ابراز کردی. از کامنت هایی که جاهای مختلف گذاشتی به نظرم داری پست های قدیمی ایم هم می خونی و نظر می دی. باز هم ممنون.
دیگه درباره نهضت سبز چیزایی نوشته بودی که نشون می داد عین من درباره این حرکت گیج و مبهوت هستی. فکر می کنم دلیل این شک و بهت ماها که هوادار سفت و سخت یکی از جناه ها نیستیم بخاطر اینه که این چیز (نمی دونم اسمش رو چی بگم، جنبش، اتفاق، ...) محدود به یک عقیده مشخص و فرد مشخص و زمان مشخص نبوده و هر کسی یه جوری از نقطه نظر خودش تفسیرش می کنه و مصادره به میلش می کنه. واسه همین برای تفسیرش نمی شه جمعش بست. باید دقیقاً گفت منظورمون کی و چه زمانیه.
بد وضعیته دوست من

میمون بی مغز گفت...

ناشناس عزیزی که دو ساله وبلاگم رو می خونی
نمی دونم منظورت از منظم بودن دقیقاً چیه ولی من دو تا برداشت دارم یکی اینکه در فواصل زمانی مرتب نمی نویسم و دومی اینکه نوشته هام خیلی تدوین شده و بی غلط و صیقل خورده نیستند. اگه منظورت این چیزهاست، حق داری. دلیل عمده اش هم اینه که با توجه به فیلتر بودن وبلاگم و تعداد خواننده کمی که دارم باز خوردهای خیلی کمی از مردم درباره نوشته هام می گیرم، معقولانه نیست که بیشتر از این وقت به وبلاگ نویسی اختصاص بدم. ولی برای دوستانی خوبی مثل تو که نوشته هام رو می خونن سعی می کنم از این به بعد کیفیت نوشتنم رو بهتر نگه دارم و شلخته و ویرایش نشده پستی انتشار ندم.

از اینکه فکر می کنی باهوش هستم ممنون. بالاخره من تونستم یکی رو گول بزنم. :)

ناشناس گفت...

سلام
واقعا خسته نباشی.من هر وقت حالم از خودم و جامعه و خانواده و دوستان و کلا هر کی و هر چی به هم میخوره میام به سایتت و مطالبت را میخونم تا بلکه یکم حالم بهتر شه و میشه.من از همون اول که شروع به نوشتن مطلب کردی دارم نوشته هات را دنبال میکنم واقعا جالبه و در نوع خودش منحصر به فرده.امیدوارم موفق باشی و البته زود زود سایتت را به روز کن ...
ممنون (احسان)

میمون بی مغز گفت...

قربون شما خواننده وفادار و احساساتی برم احسان جان. ایشالا صدسال دیگه هم زنده و سر حال باشی بیایی پست های منو بخونی.

اكبر آقا گفت...

آقا باز هم مستفيذ شديم. مختصر و مفيد بخوام بگم اينكه جي اسپات ايرانيا رو خوب پيدا كردي! ور برو كه حسابي داره حال ميده...

میمون بی مغز گفت...

اکبر آقا چوبکاری آناتومیک می فرمایید. ما اگه خارش بین دو کتف چند تا رفیق رو هم بخارونیم راضی هستیم.

سن ایچ گفت...

من همیشه وبلاگتو دنبال چه از داخل ایران و با اینترنت فیلتر شده و چه خارج از ایران. گرجه هیج وقت نظر ندادم، چون بیشتر ایده می گرفتم و با خوندن پست هات می تونستم و می تونم هر چیزی رو از زاویه جدیدی ببینم. ممنون.

رستان گفت...

سلام
خيلي وقته نوشته هاتو ميخونم.يادمه وقتي دانشگاه دور از خونه بودم وبتو ذخيره كرده بودمو هروقت حس ميمون خوني به سرم ميزد نوشته هاتو ميخوندم.و هنوزم وقتي ادمي پيدا ميكنم كه سرش به تنش ميارزه وب شمارو بهش پيشنهاد ميكنم.و 1بار هم ازت تشكر فيس بوكي كردم واسه وقتي كه ميذاري.
من فردا ظهر امتحان ارشد دارم!!!خنده

ميخوام امشب نظر خودمو راجع به تو(تو ميگم دليل بي احترامي نباشه،من به آدمايي كه واسم خيلي محترمن و جاشون تو قلبمه حس نزديكي ميكنم و ميگم تو)راجع به تو بگم.
تو آدمي هستي كه به نظر من عادي نيست،عقل تو كلت نيست،اون عقلي كه ماها ازش ميدونيمو به دارندش ميگيم عاقل.تو 1 ديوانه اي هستي كه تو نوشتن افكارش حكم شجريان واسه خوندن،حكم پاكو د لوسيا واسه گيتار زدن رو داره.من نميدونم پشت اون ماسكي كه داري،داري كجاي دنيا چكار ميكني ولي با حسي كه نسبت بهت دارم فك ميكنم كنار خدا نشستي و داري به آكواريمش كه توش همه هستي و موجوداتشو گذاشتهو داره باشون حال ميكنه رو نگاه ميكني.آخه 1آدم عادي مگه چقد ميتونه تحليل گر قابلي باشه؟!!
1 موضوع ساده رو چنان جذاب و موشكافانه برسي ميكني انگار كه مامان من داره برنج پاك ميكنه!كه البته گاهي زير دندون صداي چررق پرق سنگ ميادو تو نوشته هاي تو سنگ ريزه نيست!!من نديدم.
خلاصه اينكه ميمون جان بي مغز
دوست دارم از اينجا تا اونجاكه نشستي و دستتو كردي تو بينيت و داري به 1 موضوع فك ميكني.(اينم باز تصوير تو تو افكارمه وقتي داري چيز مينويسي،خنده دار يا بي ادبي شايد باشه،اما واسه من معني زيادي داره)
ارادتمند تو
رستان

میمون بی مغز گفت...

قربان تو دوست مهربانم برم رستان جان. نمی دونم در قبال این لطف فراونی که داری چی باید بگم. خوشحالم که نوشته های بی سر و ته من در نظرت افتاده.
زنده باشی.
مواظب خودت باش

اكبر آقا گفت...

جدي ميگم! باور كن وقتي نيت ميكنم بيام وبلاگتو بخونم، حس دختركي رو دارم كه هوس كرده بره يواشكي به يكي بده! ميام يه دست به ذهنم تجاوز كني و برم... (مثل فيلم آنفيثفول!)

نیما گفت...

فکر کن تو خیابون وایسادی. قلبت با قدرت قلب یه گاو می زنه، توی رگات پر از آدرنالینه، خونت به جوش اومده، دندوناتو داری به هم میسابی، بعد یه باد سیاه از کنارت رد میشه. یه گله چند ده تایی کفتار که میرن طرف یه کوچه ی بن بست دنبال یه نفر! استراتژی اینه ، یه گله دنبال یه نفر. قربانی برای ارعاب. دو انتخاب داری: بپری وسط گله تا شاید بقیه رو با خودت همراه کنی. وایسی و نگاه کنی. ریسکش به اندازه ی کل زندگیته. از بطری نوشابه ولی ایندفعه واقعیش تا مرگ. اینجا روی مرز شجاعت و حماقتی. خیلی سخته بی مغز جان.
وقتی به عنوان یه شاهد عینی نمی تونی بر آورد کنی چند نفر رو گرفتن، کجا بردن، چه بلایی سرشون میاد.