آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

دوشنبه، فروردین ۱۹

برهان بلبشوی نظم



خدا رو شکر، تق همه تئوری های خدا پرستانه در اومده و کم و بیش وجودش و ایمان بهش منتفیه. تنها چیزی که هنوز کودن-مذهبی های بی سواد روش روضه می خونن برهان بلبشوی نظمه. روضه برهان نظم معمولا از حرکت سیاره ها به دور ستاره ها در کهکشانهای بی کران شروع می شه و به تمجید وبالارفتن از جزئیات آناتومی یکی از اعضای بدن ختم می شه. ترجیع بند این منطق هم همیشه یه سئوال در پیته: دنیای به این منظمی و متعالی می تونه بدون یک مهندس باشه؟ اولش که من نمی فهمم کی گفته که چهار تا کلوخ که توی آسمون دور هم می چرخن و گاهی هم به همدیگه می خورن و منفجر می شن نظم دارن. حالا فرض که همین اتفاقی هم که داره می افته نظمه. چرا این نشونه خداست؟ حالا سنگ و کلوخ آسمون باز شبا قشنگه و برای ده دقیقه قابل تحمله. ولی روضه آناتومی خوندن دیگه از اون حرفهاست. کی گفته که با خوندن آناتومی و فیزیولوژی بدن به وجود یه طراح باهوش و با درایت پی می بریم؟ اتفاقاً دقیقاً ماجرا برعکسه. بدن آدم یه سیستم به دقت طراحی شده نیست. اعضا و جوارحش بدن ما هم نه تنها بی عیب و نقص تراشیده نشدن بلکم در عین بی سلیقگی کارها رو به سخترین وجه ممکن رتق و فتق می کنن. بگذارین قضیه رو از اول براتون تعریف کنم. چندین ملیون سال پیش که جد اکبرنیاکان ما یه سلول بود توی دریاها می چمید، تمام هم و غمش این بود که یه ملکول غذا رو به اکسیژن برسونه و جختی گرما تولید کنه که کف اقیانوس تخماش از سرما فریز نشه. چند ملیون سال که می گذره و آقا نیاکان تو این کار مهارت پیدا می کنه و شلوارش دو تا می شه فوری از حالت تک سلولی بیرون می آد و اول تک سلولش رو می کنه دو تا. یه شومینه هم برای هرکدوم از سلولها می زنه اسمش رو می ذاره میتوکندری. از همین جا کلی مسیر جنبی وآنزیم و کوفت و زهر مار هم جور می کنه چون برای هر مولکول غذایی باید یه آخور بست. یکی تو میتوکندری می سوزه، یکی تو کف حیاط سلول. سرتون رو درد نیارم خلاصه عین خونه کنگلی ها که می خوان یه لامپ تو بالکن آویزون کنن باید یه کلاف سیم روکار از هر کنتور جعبه تقسیم بکشن، چند سلولی شدن هم همون سمبل-کثافت کاری ها رو دشته. وقی تعداد سلولها به یکی دو ملیون می رسه اولین سری مشکلات پیش می آد. دیگه اکسیزن به راحتی نمی رسه. احتیاج به کانال کشی هست. کانال که دراز می شه، چندین و چند ملیون نسل از نیاکانها می میرن تا بالاخره یه جهش تو بوبولشون بوجود می آد و یه پمپ برای کانال سبز می شه که آب و هوا رو جا به جا کنه. تازه در این مرحله مشکل پی پی پیش می آد. پس مونده ها به سادگی خلاص نمی شه. احتیاج به سولاخ کون پیدا می شه و قص علی هذا ... حالا من دو تا مثال آوردم ولی آقا تک سلول نیاکان حدود سه چهار ملیارد سال همینطوری با وصله پینه و لوله کشی رو کار نیازها رو حل می کنه و متکامل می شه و تبدیل می شه به حاج آقا نیاکان که من و شما باشیم. گول نقاشی های کتابهای آناتومی که نیم رخ با دهن نیم باز وایستادن و کف جفت دستاشون رو اینطوری به رو به شما کردن نخورین. هیچ چی توی بدنتون اونطوری تر و تمیز با فلشهای مستقیم و رنگی رنگی به هم تبدیل نمی شه. یه لقمه نون که می خورید هزار بار باید از یه لوله به لوله دیگه بره و بعدش شصت بار شکسته بشه و بعد دوباره سر هم بشه و از سلول بره دستگاه گلژی از اونجا بره تو روده و بعد یه چرخی تو وجدان بیدارتون بزنه بعدش توی کبد رسوب کنه از صفرا بزنه بیرون تا آخر سر ته دلتون رو بگیره که سیر بشید. یه لقمه زیاد بخورید عین تاپاله چاق می شید. نیم ساعت دیر بخورید از ضعف غش می کنید. بعد چون هیکل ما بلانسبت از قورباغه یه وجب بزرگتره دیگه با نون و علف کارمون راه نمی افته. باید چربی و گوشت هم بخوریم. برای اینکه چربی تومون نماسه باید حرارت مرکزیمون بره بالا. حالا فکر نکنین حرارت بالا می ره همه چی حله. حرارت می زنه به تخممامون عقیم می شیم و نسلمون عین دایناسور ور می افته. باید یه ملیون سال تکامل کنیم که تخم ها آویزون بشن اون پایین که حرارت نبینن خبر مرگمون بتونیم نسل پس بندازیم.آخه این بدن قرار بوده یه سلول باشه. این دقیقاً مثل این می مون که این مهندسی که می گن این خونه رو ساخته اولندش مهندس نبوده یه بنای یزدی بودی. بعدش این بدن رو که می ساخته اول نقشه اش بوده که یه سویت بزنه با یه اتاق و یه مستراح. بعد یهویی نظرش عوض شده با همون فوندانسیون و لوله کشی چهار تا تیغه کچی دور تا دور زده برج میلاد از توش در آورده. واسه همین همه چیش بر می گرده به همون تک سلول اولی. اینجاست که همه چی تو بدن به همه چی وصله. عطسه بکنی از اون طرف تلنگت در می ره. چوب تو سرت بخوره، لنگت فلج می شه. تخمدونت غده دربیاره صورتت پشمالو می شه. رئیست باهات دعوا می کنه، شب جمعه شنبولت از کار می افته. در بچگی کونت بذارن، در پیری قاتل زنجیره ای می شی. مکافاتیه فهمیدن اینکه چی به چیه.
خلاصه نه تنها این بدن به ظرافت طراحی نشده و بی نقص نیست. بلکم نحیف و مفلوکیه که به زحمت هفتاد-هشتاد سالی نفسی تو و بیرون می ده و اگه هم تقی به توقی بخوره ریق رحمت رو سر می کشه و ولسلام.

۴ نظر:

خشک مغز گفت...

میمون جان ما یک نفر در فامیلمان داشتیم که تا آخر ابتدایی بیشتر نخوانده بود و می گفت من بیگ بنگ را قبول ندارم(البته اسمش را نمی دانست) گفتم چرا؟ گفت یعنی چی که دنیا اندازه ی یک نخود بوده و ترکیده است و به اینجا رسیده

خشک مغز گفت...

یک مقدار توصیفت از تکامل و کلا خلقت انسان ناقص است البته به نظر من مقدارش کم نیست

خشک مغز گفت...

من هی میرم هی میام، بعد هم میمون جان مگر تلسکوپ چیزی بیشتر از چند تا شیشه است که جلو عقب می کنند؟ مگر کامپیوتر با چیزی بیشتر از صفر و یک ها کار می کند؟ مگر در ریاضیات برای محاسبه وقتی مسائل غیر خطی هستند از چیز دیگری غیر از مشتق استفاده می کنند که نیوتن کشف کرد؟

پس چرا نورو ساینتسیت ها یک کرم ۳۰۲ نورونی را هم نمی توانند تجزیه تحلیل کنند؟

البته ممکن است من الان حالم خوب باشد که این حرف ها را می زنم

فرنی گفت...

خب خشک مغز به جاش کرم ۳۰۲ نورونی هم نمیتونه نورو ساینتیستا رو تجزیه تحلیل کنه!