آدمها گذشته از اینکه کجا بدنیا اومدن، تخم و ترکه کی هستن و تو چه فرهنگ و کشوری بزرگ شدن، خریتها و حماقتهای مشترک زیادی دارن. هر ملتی یه زمانی یه چیزی بودن که دیگه نیستند و حالا چیزی شدن که هیچ وقت نبودن. حالا بیا و ثابت کن که چی بودی و آیا این چیز افتخارآمیز بوده یا شرمآور و حالا چی هستی و این چیز چی چیه.
ملته دیگه، شعور که نداره:
ملتی به فاطمه زهرا معتقدن و ملتی به مریم باکره.
یکی رگ امیرکبیرش رو موقع کیسه کشیدن زده و یکی کُپلرشون رو به جرم گردی زمین دار زده.
ملتی زکریا داشته و افتخار مست کردن نوع بشر داره و یکی دیگه بتهوون و سمفونی نه.
بعضی به طب امام جعفر صادق معتقدند و بعضی به هومیوپاتی.
چهار انگشت بالا و پایینش فرقی نمی کنه:
روح،
خدا،
شفا،
شاهنشاه،
سانتاکلاز،
انرژیدرمانی،
دعا،
فرشته،
تلهپاتی،
قاتیپاتی،
جن،
آنتیکرایست،
مسیح،
امام زمان،
اون یکی خدا،
ذن و
امداد غیبی
همه چرندیات ماورائیاند.
حالا شما دوست دارین دختر کونگندهتون رو تپلی ریزه میزه صدا بزنید خیالی نیست. خوش به حالتون. ولی این نه کلسترولش رو کم میکنه نه ریسک دیابتش رو. کما اینکه سفیدبرفی غربی نه تنها با بوس از خواب نپرید بلکه از هر هفت سوراخ هم سپوزیدنش و افاقه نکرد و زن سفید غربی همون فلج مغزی که بود هست.
در این وانفسای اعتقاد به خرافه و شبهعلم، ایرانیها جایگاه ویژهای دارند. این جایگاه ویژه از بابت اعتقاد شدیدمون به حفظ ارزشهای ایرانی-آریایی یا امام راحل نیست. نفرت شدیدمون از اعراب و اسرائیل هم نقشی در این جایگاه نداره. اعتقادات غریبمون به خداهای جور وا جور عربی و پارسی و گیاهخواری هم ما رو ایرانی خُلّص نمی کنه. تلاش بیوفقهمون در حفظ زبان پارسی بی لغتنامه هم نیست (ای وای موچم! واژه عربی «لغت» استفاده کردم، سوختم). خیزهای سیاسی رنگارنگمون به جمع اضداد مثل:
در این وانفسای اعتقاد به خرافه و شبهعلم، ایرانیها جایگاه ویژهای دارند. این جایگاه ویژه از بابت اعتقاد شدیدمون به حفظ ارزشهای ایرانی-آریایی یا امام راحل نیست. نفرت شدیدمون از اعراب و اسرائیل هم نقشی در این جایگاه نداره. اعتقادات غریبمون به خداهای جور وا جور عربی و پارسی و گیاهخواری هم ما رو ایرانی خُلّص نمی کنه. تلاش بیوفقهمون در حفظ زبان پارسی بی لغتنامه هم نیست (ای وای موچم! واژه عربی «لغت» استفاده کردم، سوختم). خیزهای سیاسی رنگارنگمون به جمع اضداد مثل:
ملت و مذهب یا
سلطنت و دموکراسی یا
خدا و انسان هم دخلی نداره.
نه که ما استاد شامخ و مخ در بهترین دانشگاهها دنیا نداریم.
فراوان فراوان مهندس کاردرست داریم که تو گوگل و اپل و خود فضا کار میکنند.
تاریخ دو هزار و پونصد ساله و
لوله کوروش و
جشن سغارمذپشسمندارمذگان هم نیست.
شکی هم نیست که ما کُرور کُرور هوش داشتیم،
المپیاد کاشتیم و مدال درو کردیم.
ولی ملت اگه ملت باشه نه تنها این جور چیزا رو نمیشماره، هیچ جا هم باز گو نمیکنه.
چون ملت اگه ملت باشه میدونه که اینها دلیل هیچی نیست.
کلاً من اصلاً نمی دونم ملتی که ملت باشه چه جوره. شیر داره یا پسسون (یا خورشید :).
مطمئن نیستم چطور می شه آدم بود و مفتخر به ملت بودن هم بود.
ولی می دونم آدم اگه معرفت و شعور داشته باشه فرق قصه شاه و پری و حقیقت رو میفهمه.
آدم اگه آدم باشه میدونه که سه تا آدم باهوش و چند سال و اندی تاریخ، یه ملت رو باهوش و متمدن نمیکنه.
آدم اگه آدم باشه میدونه که در این دور و زمونه احترام به اعتقادات پوشالی خیانت به بشریته.
این آدم کاری نداره که طرف کیه ولی اگه:
نمایش بد ببینه گوجه پرت میکنه،
رمال ببینه هو می کنه و
بیسواد رو رسوا می کنه.
اگه ببینه که یه سایکوپات بیسواد مدعی اختراع ماشین زمان یا بمب هستهای توی زیر زمینه، خبرنگار خبر نمیکنه، آمبولانس میآره میبرتش تیمارستان.
ملتی که میشاشه توی همه
ملاحظات،
سن بیشتر، سن کمتر.
حقوق بیشتر، حقوق کمتر.
ایمان سفتتر، ایمان شُلتر.
همشهریتر، غریبتر.
هیچ چی غیر از حقیقت براش مهم نیست.
اگه همه ملاحظات رو کنار نذاریم. یکی رو نقد نکنیم که
توهین نشه،
یکی حرمت شکسته نشه،
یکی ناراحت نشه،
یکی بیادبی نشه،
فقط دلقکهای مخترع برای انتقاد باقی میمونن.
تنها سبکی هم که میشه انتقادشون کرد با مضحکه است.
اگه آدم، «آدم» باشه، فرق نقد و مضحکه رو هم میدونه:
میدونه که هزار و پونصد سال خرافه مذهبی رو نمی شه با یه شعر رپ بیوزن و بیقافیه و بیمعنی درباره آداب جفتگیری یه امامِ تخیلی نقد کرد. کتابها باید خوند و نوشت.
نمی شه هزار سال ظلم به زن رو با یه ممه نشون دادن نقد کرد. سخت باید کار کرد (نه مثل یه رویای خصوصی).
و آخر آخرش هم آدم، اگه «آدم» باشه میدونه:
هر دری وری که بگه «نقد» نیست،
میدونه باید صغرا کبرا باید بچینه و نتیجه منطقی و تحلیلی بگیره.
میدونه که نقد خوب به شخصیت آدمها حمله نمیکنه.
میدونه که به گفته خدا، دکتر علی شریعتی یا اینشتین نمیشه به عنوان «دلیل» استناد کرد.
آدمی که آدم باشه می دونه به زبونی حرف زدن و جایی به دنیا اومدن به خودی خود افتخار یا خِفَت نیست.
ملتی که مردمش معتقد به «نقد و تحلیل» باشن و به این «بودن» مفتخر باشن، ملتی باهوش و با عاطفه و باسوادند.