اون سال که من یه قاتل حرفه ای نغز وظریف بودم، اون یه پلیس فداکار و بی اعصاب بود. من از روی مرام و رفاقت کرور کرور قراردادهام رو ندیده می گرفتیم و لگن لگن به سامسونت سامسونت صددلاری هایی که می ذاشتن جلوم می شاشیدم. اون از اون پلیسهایی بود که مرتب سر رئیس خنگ و خائن و خیانتکارشون داد می زد و من از اون قاتلهای نرم و لطیفی بودم که شبی یه وان حموم برای گلدون فیکوس آفریقایی ام گریه میکردم و دفتر شعرهام دست به دست دختر دبیرستانی ها می گشت و باهاش ده تا ده تا بکارت باطل می کردن.
اون سالی که من یه قاتل حرفه ای نغز وظریف بودم و اون یه پلیس فداکار. من رفته بودم خرید عید. من رفته بودم تو یه مغازه که یه فندک بنزینی زیپو بخرم که موقع باز و بسته شدن کلیک کلیک صدا کنه . نقشه ام این بود که تو اولین قراردادم که خواستم یه پست پول پرست پتیاره رو بکشم، با اسلو موشن در فندکم رو باز کنم و بعد صدای کلیکش که شنیده شد بندازم رو پست پتیاره و خودم پشتم رو بکنم به آتیش. ولی فروشنده بوتیک که اختلال هویت جنسی اش اعصاب آدم رو خورد می کرد، یه نیم ساعتی بود که منو معطل نگه داشته بود تا یه کرست سایز 85 رو بفروشه به یه دختر نیم بالغ که به زور سر جمع جفت پسسون و کپل هاش قد یه جوش آکنه نچلونده می شد.
این حیث و بیث بود که گوشهای خفاشی من صدای کلیک مسلح شدن اسلحه اش رو از توی راهروی طبقه 1- بازار رضای کویتی ها شنیدم. فوری یه شمارش معکوس انداختم کنار چهار تا قلبی که اول هر مرحله پایین مانی تور ظاهر می شد تا رسیدنش رو با کمتر از + و - دوتا استاندارد ارور حدس بزنم
10
رسیده بود به پا گرد پله های طبقه منفی 1
این سوتین های ما همه پارچه اش ایتالیایی ولی دوخت ترکه ولی دکمه هاش رو کریستن دیور ه-
9
حالا صدای خش خش خاروندن بیضه چپش رو هم توی طبقه هم کف می شنیدم
خوب که فکر میکنم می بینم با این ابهتی که این سوتین ها دارن بدن نیست صدای کلیک دکمه اشون رو چک کنم شاید یه روزی بشه یه پست پلشت پتیاره پول پرست رو یه جوری با یه سوتین ایتالیایی-ترکی-فرانسوی خفه کنم
8
شک کردم که اون یکی بیضه اش رو می خواد طبقه اول بخارونه یا کلا بی خیال خارش شده می خواد اول منو بکشه
- آقا این فندک زیپوتو به من می دی
همینطور که آقاهه روی هوا با دو دستش ابعداد سه بعدی پسسون خانوم رو تجسم کرده بود برگشت طرف من و گفت که فندکامون فروش نیست
7
نه دیگه رسیده به طبقه ما و چخماق تفنگش رو هم کشید عقب
گفتم خوب بی زحمت یه دونه از این بوق بند های جهان گردی تون بدین
6
هنوز یه 15 قدمی به من مونده بود برسه که مفش رو بالا کشید، انگار هنوز وقت نکرده بود سینوزیتش رو درمان کنه
گفت آقا بذار کاسبی مون رو بکنیم
5
دیگه هفت قدم بیشتر نمونده بود
- پس بی زحمت حالا که اسباب و آلاتتون راست و برقراره بفرمایید پشت این چهار تا گلدون باصفای کنار فروشگاتون حساب ما رو از پشت برسید که حداقل یه حالی بیشتر از دید زدن اون دو تا جوش بلوغ برده باشین
4
دیگه نذاشتم جوابم رو بده پریدم ببرون و ماگنوم 44 خوش دست نقره ایم رو کشیدم و روی هوا یه گلوله شلیک کردم و قبل از اینکه گلوله به پلیسه برسه دوویدم و لوله اش ( تفنگ) رو گذاشتم رو پیشونی پلیسه که حالا بیرون در رسیده بود و داشت اون یکی وردست ناموسش رو می خاروند.
همونطوری که خونسرد بود گفت بیخودی بلوف نزن من از اون سالی که با هم گرگم به هوا و خرپلیس و گانیه بازی می کردیم تمام تیرهایی که شلیک کردی شمردم، تو دیگه تفنگت خالیه خودتو تسلیم کن
پوز خند زدم
-تیر خالی حکم دل پر رو داره که از نامردی و لامروتی پر کرده این دنیای پرتاپراز سیاهی رو
خشکش زد از ترس و بهت
- آتیش زدی به جونمريا، او اونم بالاتر، ننه ام رو سپوخیدی جوون
گفتمش
- اون کارد لامروتی نیست که از پشت تا دسته به آدم فرو می ره؛ بی ادبیه ولی زهره ماری صاحب بوتیک بی صاحابه که پدر در می آره
همیطوری آروم ار روی شونه ام نیگاه کرد به صاحاب بوتیک که حالا شلوار پایین چسبونده بود به من
- خیال کردم گفتی ابهام هویت جنسی داره
- آره گفتم ولی حالا حداقل برای من که روشن شده
صاحاب بوتیک داد زد که
- من یه ملیون دلار پول، یه هواپیما و یه خانوم با سایز سوتین 85 می خوام وگرنه همه گروگانام رو می کنم
اینجا بود که بوی سیگار برگ کایزر شوزه به مشامم رسید و بی اختیار خندیدم
گروگانگیر بد بخت قبل از اینکه بخواد بگرده ببینه چه خبره شوزه دستش رو مثل کیش کردن مگس تکون داد و بعد یه عربده و جیغ کشید و وایستاد
بعدش گفت که هرگز به رفیق یه یاکوزا بی حرمتی نکن ... هرگز
گروگانگیر گفت همین
من لبخندم رو گشاد تر کردم و گفتم
حالا اگه راست میگی یه قر کمر بده
تا اومد تکون بخوره عین کالباس واکیوم قاچ قاچ و پخش زمین شد
اینجا بود که شوزه شمشیر هاتوری هانزوش رو غلاف کرد و رو به من و پلیس کرد
شما هم خودتون رو لوس نکنین و روی هم رو ببوسین همه چی به خوبی و خوشی تموم شد
پلیسه زد زیر گریه
اشکاش که رسید روی گونه اش آرایش هاش پاک شد و فهمیدم که اون اصلا مرد نیست، زنه
در حالیکه زبونم لکنت پیدا کرده بود گفتم
یعنی یعنی یعنی این همه سال سال سال
گفت آره این همه سال من هی تخم چپ و راست نداشته ام رو خاروندم تا تو خیال کنی من یه مرد پلیس هستم
هر دو گریه کردیم و پریدیم تو بغل هم و همدیگه رو بوسیدم
3
ولی اینجا بود که اون گلوله ای که تو بند 4 شلیک کرده بودم تازه رسید به قلبش و قبل از اینکه من فرصت کنم بگم ننننننننننننننننننننننه قلبش رو سوراخ کرد و از اون طرفش در آومد
زنک بیچاره آه کشید، شوزه چنگ زد تو صورتش، ورقه های کالباسیه صاحاب بوتیک جلز و ولزی کردن و من مفم رو بالا کشیدم
زن بیچاره در حالیکه یه باریکه خون از کنار دهنش ریخته بود بیرون گشاد گشاد گفت
من در تمام عمرم قاتل حرفه های با مرام و معرفت رو می گرفتم و از سر جوونمردی آزاد می کردم ولی این دفعه ریدم
2
من هم با چشم پر اشک گفتم
منم مرتب توسط پلیسها آزاد می شدم ... نکنه ما خواهر برادر دوقلو هستیم که تو بیمارستان از هم جدا شدیم
تا اومد حرفی بزنه قطره خون کنار لبش چکید روی زمین و یه آزالیای برگ پهن جاش سبز شد ولی اون خودش جا به جا قلبش وایستاد
1
ما سریعا اونو رسوندیم بیمارستان ولی اونجا بعد از اینکه نیم ساعت دو دستی پستوناش رو از روی لباس ماساژ دادن گفتن که احتیاج به عمل داره و خرجش هم یه ملیون دلاره
من به شوزه گفتم بدو اون یه ملیونی که برای گروگانگیره آوردن بگیر بیار بدیم قلبش رو عمل کنن. نکنه این خواهر ما باشه اونوقت ما دستی دستی خواهر خودمون رو کشته باشیم. اون هم خواهر دوقلو.
کایزر شوزه هم یه توک پا رفت بازار رضای کویتی ها و پولا رو برداشت و آورد داد و قلبش رو عمل کردن ولی چون موقع تیر خوردن طاق باز افتاده بود حافظه اش رو از دست داد. واسه همین یادش رفت که چه اتفاقی افتاده و خیال می کنه که امسال اون سالیه که من یه قاتل حرفه ای هستم و اون یه پلیس فدا کار و بی اعصاب.
0
پی -اس: راستی اگه رفتین بازار رضای مواظب اون گلوله ایی که در کردم و رفت توی قلب پلیسه باشین چون من ندیدم بعد از اینکه از پشتش دراومد کجا رفت. گفتم یه وقت نخوره به شما
اون سالی که من یه قاتل حرفه ای نغز وظریف بودم و اون یه پلیس فداکار. من رفته بودم خرید عید. من رفته بودم تو یه مغازه که یه فندک بنزینی زیپو بخرم که موقع باز و بسته شدن کلیک کلیک صدا کنه . نقشه ام این بود که تو اولین قراردادم که خواستم یه پست پول پرست پتیاره رو بکشم، با اسلو موشن در فندکم رو باز کنم و بعد صدای کلیکش که شنیده شد بندازم رو پست پتیاره و خودم پشتم رو بکنم به آتیش. ولی فروشنده بوتیک که اختلال هویت جنسی اش اعصاب آدم رو خورد می کرد، یه نیم ساعتی بود که منو معطل نگه داشته بود تا یه کرست سایز 85 رو بفروشه به یه دختر نیم بالغ که به زور سر جمع جفت پسسون و کپل هاش قد یه جوش آکنه نچلونده می شد.
این حیث و بیث بود که گوشهای خفاشی من صدای کلیک مسلح شدن اسلحه اش رو از توی راهروی طبقه 1- بازار رضای کویتی ها شنیدم. فوری یه شمارش معکوس انداختم کنار چهار تا قلبی که اول هر مرحله پایین مانی تور ظاهر می شد تا رسیدنش رو با کمتر از + و - دوتا استاندارد ارور حدس بزنم
10
رسیده بود به پا گرد پله های طبقه منفی 1
این سوتین های ما همه پارچه اش ایتالیایی ولی دوخت ترکه ولی دکمه هاش رو کریستن دیور ه-
9
حالا صدای خش خش خاروندن بیضه چپش رو هم توی طبقه هم کف می شنیدم
خوب که فکر میکنم می بینم با این ابهتی که این سوتین ها دارن بدن نیست صدای کلیک دکمه اشون رو چک کنم شاید یه روزی بشه یه پست پلشت پتیاره پول پرست رو یه جوری با یه سوتین ایتالیایی-ترکی-فرانسوی خفه کنم
8
شک کردم که اون یکی بیضه اش رو می خواد طبقه اول بخارونه یا کلا بی خیال خارش شده می خواد اول منو بکشه
- آقا این فندک زیپوتو به من می دی
همینطور که آقاهه روی هوا با دو دستش ابعداد سه بعدی پسسون خانوم رو تجسم کرده بود برگشت طرف من و گفت که فندکامون فروش نیست
7
نه دیگه رسیده به طبقه ما و چخماق تفنگش رو هم کشید عقب
گفتم خوب بی زحمت یه دونه از این بوق بند های جهان گردی تون بدین
6
هنوز یه 15 قدمی به من مونده بود برسه که مفش رو بالا کشید، انگار هنوز وقت نکرده بود سینوزیتش رو درمان کنه
گفت آقا بذار کاسبی مون رو بکنیم
5
دیگه هفت قدم بیشتر نمونده بود
- پس بی زحمت حالا که اسباب و آلاتتون راست و برقراره بفرمایید پشت این چهار تا گلدون باصفای کنار فروشگاتون حساب ما رو از پشت برسید که حداقل یه حالی بیشتر از دید زدن اون دو تا جوش بلوغ برده باشین
4
دیگه نذاشتم جوابم رو بده پریدم ببرون و ماگنوم 44 خوش دست نقره ایم رو کشیدم و روی هوا یه گلوله شلیک کردم و قبل از اینکه گلوله به پلیسه برسه دوویدم و لوله اش ( تفنگ) رو گذاشتم رو پیشونی پلیسه که حالا بیرون در رسیده بود و داشت اون یکی وردست ناموسش رو می خاروند.
همونطوری که خونسرد بود گفت بیخودی بلوف نزن من از اون سالی که با هم گرگم به هوا و خرپلیس و گانیه بازی می کردیم تمام تیرهایی که شلیک کردی شمردم، تو دیگه تفنگت خالیه خودتو تسلیم کن
پوز خند زدم
-تیر خالی حکم دل پر رو داره که از نامردی و لامروتی پر کرده این دنیای پرتاپراز سیاهی رو
خشکش زد از ترس و بهت
- آتیش زدی به جونمريا، او اونم بالاتر، ننه ام رو سپوخیدی جوون
گفتمش
- اون کارد لامروتی نیست که از پشت تا دسته به آدم فرو می ره؛ بی ادبیه ولی زهره ماری صاحب بوتیک بی صاحابه که پدر در می آره
همیطوری آروم ار روی شونه ام نیگاه کرد به صاحاب بوتیک که حالا شلوار پایین چسبونده بود به من
- خیال کردم گفتی ابهام هویت جنسی داره
- آره گفتم ولی حالا حداقل برای من که روشن شده
صاحاب بوتیک داد زد که
- من یه ملیون دلار پول، یه هواپیما و یه خانوم با سایز سوتین 85 می خوام وگرنه همه گروگانام رو می کنم
اینجا بود که بوی سیگار برگ کایزر شوزه به مشامم رسید و بی اختیار خندیدم
گروگانگیر بد بخت قبل از اینکه بخواد بگرده ببینه چه خبره شوزه دستش رو مثل کیش کردن مگس تکون داد و بعد یه عربده و جیغ کشید و وایستاد
بعدش گفت که هرگز به رفیق یه یاکوزا بی حرمتی نکن ... هرگز
گروگانگیر گفت همین
من لبخندم رو گشاد تر کردم و گفتم
حالا اگه راست میگی یه قر کمر بده
تا اومد تکون بخوره عین کالباس واکیوم قاچ قاچ و پخش زمین شد
اینجا بود که شوزه شمشیر هاتوری هانزوش رو غلاف کرد و رو به من و پلیس کرد
شما هم خودتون رو لوس نکنین و روی هم رو ببوسین همه چی به خوبی و خوشی تموم شد
پلیسه زد زیر گریه
اشکاش که رسید روی گونه اش آرایش هاش پاک شد و فهمیدم که اون اصلا مرد نیست، زنه
در حالیکه زبونم لکنت پیدا کرده بود گفتم
یعنی یعنی یعنی این همه سال سال سال
گفت آره این همه سال من هی تخم چپ و راست نداشته ام رو خاروندم تا تو خیال کنی من یه مرد پلیس هستم
هر دو گریه کردیم و پریدیم تو بغل هم و همدیگه رو بوسیدم
3
ولی اینجا بود که اون گلوله ای که تو بند 4 شلیک کرده بودم تازه رسید به قلبش و قبل از اینکه من فرصت کنم بگم ننننننننننننننننننننننه قلبش رو سوراخ کرد و از اون طرفش در آومد
زنک بیچاره آه کشید، شوزه چنگ زد تو صورتش، ورقه های کالباسیه صاحاب بوتیک جلز و ولزی کردن و من مفم رو بالا کشیدم
زن بیچاره در حالیکه یه باریکه خون از کنار دهنش ریخته بود بیرون گشاد گشاد گفت
من در تمام عمرم قاتل حرفه های با مرام و معرفت رو می گرفتم و از سر جوونمردی آزاد می کردم ولی این دفعه ریدم
2
من هم با چشم پر اشک گفتم
منم مرتب توسط پلیسها آزاد می شدم ... نکنه ما خواهر برادر دوقلو هستیم که تو بیمارستان از هم جدا شدیم
تا اومد حرفی بزنه قطره خون کنار لبش چکید روی زمین و یه آزالیای برگ پهن جاش سبز شد ولی اون خودش جا به جا قلبش وایستاد
1
ما سریعا اونو رسوندیم بیمارستان ولی اونجا بعد از اینکه نیم ساعت دو دستی پستوناش رو از روی لباس ماساژ دادن گفتن که احتیاج به عمل داره و خرجش هم یه ملیون دلاره
من به شوزه گفتم بدو اون یه ملیونی که برای گروگانگیره آوردن بگیر بیار بدیم قلبش رو عمل کنن. نکنه این خواهر ما باشه اونوقت ما دستی دستی خواهر خودمون رو کشته باشیم. اون هم خواهر دوقلو.
کایزر شوزه هم یه توک پا رفت بازار رضای کویتی ها و پولا رو برداشت و آورد داد و قلبش رو عمل کردن ولی چون موقع تیر خوردن طاق باز افتاده بود حافظه اش رو از دست داد. واسه همین یادش رفت که چه اتفاقی افتاده و خیال می کنه که امسال اون سالیه که من یه قاتل حرفه ای هستم و اون یه پلیس فدا کار و بی اعصاب.
0
پی -اس: راستی اگه رفتین بازار رضای مواظب اون گلوله ایی که در کردم و رفت توی قلب پلیسه باشین چون من ندیدم بعد از اینکه از پشتش دراومد کجا رفت. گفتم یه وقت نخوره به شما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر