آدرس میمون بی مغز

brainless.monkey@gmail.com

شنبه، مهر ۲

FFW

گاهی اوقات احساس می کنم وبلاگم تبدیل به یه فیلم پورنویی شده که بیینده ها صحنه های پر حرفش رو با دور تند جلو می زنن تا برسن به صحنه های اصلی!

چهارشنبه، شهریور ۳۰

سمی که هر روز به خوردمون می دن

گربه ها دوست ندارن که در امتداد خطهای موازی حرکت کنن. چندششون میشه. به ندرت می شه گربه ای رو گیر آرود که در طول خیابون، پیاده رو یا دیوار حرکت کنه. در اولین فرصتی که یه گربه پیدا کنه خط رو قطع میکنه. با یه جست از عرض خیابون می پره. تا متوجه بشه که نگاهش می کنین یورتمه می ره و پیچ پیچی می اد به پاتون می ماله در حالیکه طوری بالا پایین می پره که شما نتونین بگین یه گربه دیدم که رو خط راست راه می رفت.
چند روز پیش یه گربه دیدم. موهاش تیکه تیکه ریخته بود. اینقدر لاغر بود که آدم می ترسید موقع راه رفتن دست و پاش بشکنه. درطول بزرگراه آروم راه می رفت. با تمام مریض حالیش با لجبازی تمام سعی می کرد که روی یه خط راست راه بره و سرعتش رو تغییر نده. ماشینها برای اینکه بهش نزنن دچار دردسر می شدن. بوق می زدن، بعضی ها فریاد می زدن. از کنار رد شدم. نگاهم نکرد.
هر چقدر سعی کردم نگاهش رو بدزدم نتونستم. حتی با گشنه ترین و مریض ترین گربه هم کمتر پیش می آد.
تصویر اون گربه هه از ذهنم بیرون نمی ره. احساس همذات پنداری باهاش می کنم. من چندان به روح اعتقاد ندارم ولی احتمالاً روح من یه چیزی شبیه اون گربه هه ست. خسته. خیلی خسته. مستاصل. مسموم از مراسم عزای ساختگی، سیاست ساختگی، جشن ساختگی.مسموم از هزار جور سمی که هر روز به خوردمون می دن.

دوشنبه، شهریور ۲۸

پداگوژی

توی ممکلت پرغیرت ما یا به سبک و سیاق سیاه بزرگا زندگی می کنی و یا اصلاً کلهم فراموش می کنن که عاقل و بالغ هستی. مثلاً خیلی راحت فراموش می کنن که تو در عنفوان 30 سالگی دیگه اختیار گیسهات رو داری و هر چقدر دلت بخواد می تونی بلندشون کنی و شونه شون بزنی.
گفتم گیس ... مثلاً این بابا حزب الهی ها رو دیدید که هیچ وقت قبول نمی کنن که بچه شون بالغ شده. یعنی بعد از اینکه دخترشون سالها بالغ می شه، نه تنها قبول نمی کنن که دیگه وقتشه که طفلک با سبیل و ریش توی معابر عمومی تردد نکنه، بلکه حتی توجه نمی کنن که تیغی که باهاش از بعد از دوم خرداد شروع به آن کادر کردن ریششون کردن یخورده زودتر از موعد کند شده. باور ندارین؟ خوب این دفعه آن کادر ریش رئیس حزب الهی ادارتون رو نگاه کنین. حتماً یه چند تا جوش قرمز کوچولو می بینین که نشونه اینه که دختر وسطی آب گوشت آقا از تیغ ددی ناب محمدی جهت اپیلاسیون اضافات زهارشون استفاده کردن.
این فقط یه چشمه از مضرات عدم توجه به پرورش و آبیاری بچه هاتونه. واسه همینه که من یه سری نکات آموزشی-پرورشی برای دوسا و آشناها که بچه دم بلوغ دارن می گم که آویزه اونجاشون بکنن تا خدای نکرده، چشم شیطون کور، تخم شیطون عقیم: نکنه یه دفعه بچه هاتون عقده ای و روانی بار بیان.
اول از همه اینکه ریش و پشم زدن به سن و سال و بزرگی که نیست. هر وقت توله تون کرک و پشم در آورد اگه پسره که فوری یه ریش تراش براش کادو بخرین و اگه دختره که فوری دستش رو بگیرید ببریدش پیش سکینه بندانداز و تا یه کرک رو صورتش هست تحویلش نگیرید. بعدش هم اینکه پشم که شعور نداره که فقط رو صورت در بیاد که شما ببینیدش، همه جا سبز می شه، پشت لب, پشت پا، پشت چیز. پس همراه با مبارزه اول فوری توی حمام و مستراح و همه مکانهای خصوصی خونتون که می شه توش خلوت کردو آب هم فراوونه فت و فراوون تیغ بذارین، یه جوری هم وانمود کنین که اصلاً تعداشون رو هم نمی دونین. از اون طرف از من می شنوین صورت خودتون رو هم با اپی لیدی زنتون بزنین، تا از شر اون جوش کوچولو قرمزا راحت باشین.
از اون طرف بیاد داشته باشین که کاندوم برای جوون دم بلوغ عین انسولین برای مریض دیابتی وابسته به انسولینه. ولی هیچ وقت عین این تازه به دوران رسیده های حشری نرین بشینین برای بچه تون درباره کاندوم صحبت کنین. بچه کاندوم زده می شه. و بعداً یه جور ترس مرضی از جلوگیری پیدا می کنه. راه درستش اینه که یه بسته از اون کاندومها که توش بروشور روش استفاده داره بخرین و بندازین تو صندوق پست بعدش هم مجبورش کنین بره صندوق رو باز کنه و قبض برق رو بیاره.
اگه توله تون دختر باشه یه هوا ماجرا سخت تره. چون اگه دخترتون رو عادت بدین از صندوق پست کاندوماش رو جور کنه معلوم نیست پس فردا با کدوم کاندوم سوراخ و جر وا جری روانه رختخواب بخت می کنینش. واسه همین کاندوم دخترتون رو باید برسونین دست آقایی که قراره استفادش کنه. منتها لطفاً نگین بابای مفعولین. اگه مامان هم هستین یه نفر رو استخدام کنین چون اصلاً درست نیست که دوست پسر دخترتون معشوقه زن باباش بشه(!)
یه چیز مهم دیگه اینه که تا وقتی سنگ صبور پسرتون کرم ضد چروک مامان بزرگه، هیچ اشکالی نداره که راهنمای حرکات سکسی اش فیلمهای پورنوی آلمانی باشه، ولی وقتی می خواد با دختر همسایه بره سانفرانسیسکو یه جورایی نذارین عین قهرمانهای کشتی جوخه جفت پا شیرجه بزنه روی دختر مردم و عین گاه گل لقدش کنه. چهار تا فیلم پورنوی نغز و ظریف گیر بیارین بذارین زیر تختش تا بد آموزی ها اصلاح بشه.
من از ماجراهای حیض و نفاس می گذرم چونه "آقا" توی کتابشون زحمتش رو کشیدن.
از طرفی ماجرا فقط چیزای مادی نیست. در عصر اطلاعات باید به فکر آموزش هم باشین. منتها باز هم دست به احلیل (یا برای خانومها دست به ناز) بلند نشین برین جلوی توله تون براش از مراحل دخول و خروج صحبت کنین. اولاً که می دونم بلد نیستین, گه می زنین؛ بعدش هم اینکه بچه بفهمه شما با جفتگیریش مخالفتی ندارین فوری عقیمی روانی پیدا می کنه و حداقل حداقل اینه که یا لزبین بشه یا گی.
یه راه خوبش اینه که کتاب خوب پیدا کنین. اول خودتون بخونین که اینقدر موقع جفت گیری همسایه ها رو بیدار نکنین. بعدش به عقیده خودتون یه جای خیلی خفن و مشکل تو خونه قایم کنین تا توله تون فوری بتونه پیداش کنه. راه دیگه اش اینه که فصل به فصل کتاب رو دو نفری بخونین و براش نمایشنامه اجرا کنین. مثلاً اول آقای پدر بلند داد بزنه: اختر اینو بگیر بکن تو دهنت. بعد خانوم مادر جواب بده: ای مرد ناوارد و کم تجربه تو مگر نمی دانی که زنها خیلی از اینکه آلت تناسلی کثیف و بو گندو که ادرار از آن بیرون می آید در دهان که عضو غذا خوردن است نگاه دارند متنفر هستند. شما باید هم آغوشی را با بوسه های نرم و عاشقانه و به ملایمت شروع کنید. بعدش آقا می گه: ای همسر مهربان همانا که راست می گویی من امروز درس بزرگی گرفتم. من ابتدا شما را می بوسم و نوازش می کنم و بعد کاندوم را در جای مقررش قرار می دهم و آنگاه آرام و آهسته شما را در بر خواهم گرفت.
البته دیالوگها رو به شرایط خونه و جنسیت توله باید تعدیل کنید.
در نهایت دیالوگ هم یه نقشه رفتن به شمال بکشین و یه دو روزی خونه رو خالی کنین که توله ی محبوبتون مجبور نباشه کون برهنه توی کمد باشگاه ورزشی, صندوق عقب پراید, پشت شمشادهای پارک جنگلی یا آبریزگاه عمومی سینما گلریز منتظر معشوقه نازنینش باشه. یه همچین دیالوگی برای اینکه خیالش تخت باشه که فردا روز خوبی برای تفریحات سالمه بلند بلند بگین که: خوشبختانه ما از طرف نازیلا جون خیالمون تخته و مطمئن هستیم که پسری را بخانه نخواهد آورد و ما می توانیم تمام فردا و پس فردا را به سفر به آمل برویم و خوش بگذرانیم در حالیکه نازیلای طفلک در این دو روز باید کرورها درس و مشق را بخواند و خسته شود.
حتماً لازم نیست که برید شمال. یه مسافر خونه جایی برین دو شب رو بگذرونین. دو شب که هزار شب نمی شه.
دیگه اینکه آدم بی شرم شلوارش رو نمی کشه پاینن کونش رو نشون بده که؛ این آدم همینطور عین گاب سرش رو می ندازه پایین بدون سرفه کردن، در زدن یا اهم و اوهوم کردن وارد اتاق توله اش می شه. حالا شما بگین حقش نیست که تو این موقعیت با کون برهنه دلبندش مواجه بشه که سوتین مامی رو تن کیسه بکس کاراته اش کرده و با کرم ضد چروک مامان بزرگ مشغوله. یا دخترش رو دمرو روی عکس علیرضا گلزار طوری دستگیر کنه که نیم ساعت وقت لازمه جفت بازوهاش رو از شورتش استخراج کرد.
فکر نکنین که من فقط به فکر پایین تنه بچه هاتون هستم. مطمئن باشین که شما هم اگه می خواین بچه های سالمی داشته باشین شما هم باید فقط به فکر پایین تنه توله تون باشین.
بچه سالم یعنی بچه ای که وقتی 12 سالش بوده به اندازه کافی پسسون و کون و کپل دید زده تا وقتی 39 سالش شد هوس هیزی کردن با حضرت عزائیل رو پیدا نکنه.
بچه سالم یعنی بچه ای که اونقدر با پسرها معاشرت کرده باشه تا اولین باری که رفت آشغال بزاره دم در از آشغالی محل حامله نشه.
بچه سالم یعنی اینکه همخوابگی با انسان رو به همخوابگی با آلات تناسلی ترجیه بده.
بچه سالم یعنی اون چیزی باشه که این روزه روز توی ایران کم داریم ازش.


از اونجا که همه مانیفست های خوب معمولاً از یه نصیحت تخمی آغاز می شن من در این نقطه مانیفست تخمی تربیت میمونی-بی مغز ی را اعلام می کنم.
1- همه بچه های خدا حق دارن که یه شکم سیر غذا, یه رختخواب سیر سکس و یه کتابخونه پر از کتاب و نوار خوب (اعم از رمان و شعر و مجله پورنو و موسیقی متال و پاپ و هووی ) داشته باشن.
2- همه بچه های خدا حق دارن شونه ای داشته باشن که سرشون رو بذارن روش تا صاحب شونه دروغکی بهشون بگه دوستشون داره.
3- همه بچه های خدا حق دارن معلمی داشته باشن که بهشون اجازه اشتباه کردن بده.
4- همه بچه های خدا حق دارن فرصتهای خود نمایی داشته باشن، چه با لباس، چه با وبلاگ یا با اول شدن در المپیاد ریاضی.
5- همه بچه های خدا حق دارن که حق هاشون رو بخوان و تنبیه نشن.
6- همه بچه های خدا حق دارن لیست حقوقشون رو خودشون تنظیم کنن
7-همه بچه های خدا حق دارن لیست حقوقشون رو خودشون تنظیم کنن
8- همه بچه های خدا حق دارن لیست حقوقشون رو خودشون تنظیم کنن
9- همه بچه های خدا حق دارن لیست حقوقشون رو خودشون تنظیم کنن
10- همه بچه های خدا حق دارن لیست حقوقشون رو خودشون تنظیم کنن

چهارشنبه، شهریور ۱۶

گنج گمشده پاپ

امروز از اون روزهاست. تا حالا ده بار شروع کردم به نوشتن ولی همشون به یه جای واحد. یه فکر وسواسی ختم شدن. بد جوری این فکر وسواسی افتاده توی ذهنم. همش از خودم می پرسم چرا مملکت ما اینقدر تخمیه؟ نمی تونم تمرکز کنم و یه چیز حسابی بنویسم.
حالا که وسواسم رو به زبون آورد می تونم از دستش خلاص بشم و یه چیز دیگه بنویسم. یه داستان واقعی از اینکه ممالک پیشرفته هم خرگری هایی عین ما دارن.

سالها پيش وقتي پاپ پيوس نهم توي تالار پر از مجسمه ساختمان سنت پيتر بازيليک توي واتيکان راه مي رفت يهويي چشمش به اسباب و آلات آوويزن مقدسين و امامزاده هاي سنگي افتاد و اونجاييش که نبايد به کار مي افتاد به کار افتاد. اين مومن دلسوز به فکر افتاد که چطوري مي شه ناموس مردان خدا رو از جلوي چشمهاي حريص نامحرمها دور کرد . فکري به نظرش رسيد تا بتونه گافهاي مجسمه سازهاي بي سروپايي مثل ميکل آنجلو رو تصحيح کنه. همون شب به همراه چند تا از وفادار ترين يارانش راه افتادن و با مته و چکش افتاد به جون مجسمه ها و شمبول همه مردان خدا رو از بيخ کند. بعدش هم دستور داد این سمبلهای شیطانی رو از ملک مسیحیون دور کنن و جایی تو خاک کفار دفن کنن.
راستی چرا قم اینقدر کثیف و گرم و زشته در حالیکه واتیکان شیک و تمیز و خوشگله؟ ولش کن. داستان رو بگم.
حدوداً صد سال طول کشيد تا بالاخره همه به توافق رسيدن که قديس بي شمبول بد کوفتيه. واسه همين يکي ديگه از همين پاپهاي دلسوز همه مجسمه سازهاي خوب دنيا رو جمع کرد و دستور داد همگي يکي يک سري شمبول براي مجسمه ها به علاوه يه دست هم شمبول زاپاس براي هر کدوم بسازن.
راستی باز به این فکر افتادم که چرا تو ممکلت ما یه مجسمه ساز حسابی نیست. دو ماه پیش یه مجسمه ابن سینا خورشید شرق کاشتن تو حیاط دانشگاه. من که تا مدتها فکر می کردم کاریکاتور بن لادنه. ولی حالاش هم نمی تونم با دیدنش جلوی خندم رو بگیرم.
بگذریم. داستان واتیکان رو بگم. با توجه به قدمت و ظرافت مجسمه ها قابل تصوره که هيچکدوم از شمبولها قابل چسبوندن به مجسمه ها نبودن. يکي بزرگ بوده، يکي کوچيک بوده، يکي رنگش نمي خونده، يکي متناسب با شان و منزلت اون قديس مورد نظر نبوده، يکي اينقدر زيبا بوده که ديگه کسي به خود مجسمه دقت نمي کرده، يکي در حالتي بوده که به صلاحه قديسي در اون حال ديده نشه. خلاصه اينکه اين راه حل افاقه نمي کنه و مجبور مي شن همه شمبولها رو از حيض انتفاع ساقط کنن. یعنی ببرن و یه جایی خارج از ملک مومنین مسیحی دفن کنن. بعدش هم بجاي شمبولها، يکي از مجسمه هاي مرحوم ميکل آنجلو رو که کنارش يه سري بوته و درخت و سبزي داشته دست چين کنن و يه سري برگ جور از توش سوا کنن و در محل رئیس العضای هر کدوم از مردان خدا يه برگ بچسبونن. بگذريم که خيلي از مورخين برجسته علوم الهيات ريشه صنعت ديلدو سازي رو در همين حرکت انقلابي پاپ مي دونن.
راستی چرا تو مملکت ما آلات تناسلی چیزهای کثیفی به حساب می آن. چرا سکس کثافت کاریه. چرا عشق بازی یه صفت حیوانیه؟ ها؟
کوفتم شد این پست. باید سعی کنم هر طور شده تمرکز کنم. فکرهام رو جمع کنم و به دام وسواس فکری نیافتم. فکر نکنين اين يه داستان عبرت آموزه که بهتون بگم همه جاي دنيا احمق هايي عين اينايي که ما اينجا داريم پيدا مي شن. نه! قضيه از اين مهمتره. من فکر ميکنم بر اساس شواهد و قراين با تحقيقات فراوون و با فکر کردنهاي بسيار بلاخره فهميدم که اون همه شمبول که از مجسمه ها کندن به علاوه سري دومي که مجسمه سازها ساختن (البته فقط تعدادي که از زير دست مادرهاي روحاني سالم بيرون اومد) کجا قايم کردن.
تلاشهاي علمي- منطقي و تحقيقات ميداني من به اينجا ختم مي شه که به احتمال زياد اونهارو يه جايي خارج از واتیکان، جارج از اروپا و خارج از آب و خاک مسحیوون خاک کردن.
راستی چرا تو مملکت ما تلاشهای علمی-منطقی و تحقیقات میدانی اینقدر تخمیه؟ وجداناً آخه مي شه يه مملکت اينقدر بي خود و بي دليل تخمي بشه.
تمرکز!
باید بری سر اصل مطلب اما ... اه ... من چطور می تونم تمرکز کنم و یه داستان تاریخی-عبرت آموز رو به آخر برسونم در حالیکه یه جایی درست زیر پام. توی خاک این ممکلت، اون همه اسباب و آلات بی صاحاب خاک شدن و باعث شدن همه چی از جمله این داستان به طرز غریبی تخمی بشه؟
ها؟