... و چون همسر لوط روی برگرداند و به شهرش نگریست یکپارچه مجسمه ای از نمک شد ...
می گن دنیاهایی هست که یه سری آدم، سر سیاه زمستون با یه پر لباس تنگ و چسبون نمی آن تو خیابون که هفت ستون بدنشون عین بیضه حلاج بلرزه، فقط واسه اینکه لباسشون اونقدر نازک باشه که بینگول پستونشون از زیر پوشش سوپر اسلامیشون معلوم باشه، در حالیکه بعضی ها وسط مرداد ماه چادر و مقنعه و روپوش و کوفت و پالتو می پوشن تا نکنه یه وقت اینقدر کم عرق کنن که یکی از صد متریشون رد بشه و مشاعرش رو از دست نده.
می گن جاهایی هست که وقتی ماشینشون تو خیابون با هم تصادف کرد، درنمی آن از ماشین و با فحش و کتک کاری، شورت ننه همدیگه رو سفره هفسین نوروز بکنن.
می گن ممکلتهایی هست که که دانشجوهاش شبیه دانشجوها لباس می پوشن و آرایش می کنن و فاحشه هاش شبیه فاحشه. نه که فاحشه هاش شعر می خونن و فلسفه، عوضش دانشجوهاش تمام کرک و پر بدنشون از فرق سر تا پشم زهار رو یکی درمیون کرم قهوه ای می کنن و همه فکر و ذکرشون اینه که ژل آبی خیس به نظر می رسه یا خشک! آخه اونجور جاها معمولاً دانشجوها برای درس خوندن و با درس خوندن می رن دانشگاه. نه اینکه با سئوال خریدن می رن دانشگاه که امکانات جفت گیریشون بیشتر بشه.
شنیدم بلاد متمدنی وجود داره که رهبرش درباره شستن کون کتاب نمی نویسه و احتمالا اگر ممکلت داری براش وقت بذاره و بخواد چیزی بنویسه درباره سیاست یا خاطراتش یا هر چیز دیگه ای جز تمیزی کون ملتش می نویسه.
در همون مملکت قبل می گن که برای خداشون احتمالاً اصلاً مهم نیست یکی از بندگان مومنش در هر زمان و هر مکانی گوز بده. حتی اگه براش مهم هم باشه به روی خودش نمی آره و اصلاً حاضر نیست خودشون کوچیک کنه و به پیغمبرش بگه برای مردمش پیغام ببره که ای ملت در فلان بهمان زمان گوز ندید.
شایعاتی هست که در اون کشورهایی که خوب نیستن و اخ هستن و منحرف؛ به غیر از خواستگاری، دخترهای فراری و فواحش درباره چیزهای دیگری هم فیلم ساخته می شه. آخه قیافه و حرف زدن کارگرداناشون عین قصابا نیست (به رسول صدر عاملی بر نخوره با ایشون نیستم. ایشون قصاب محترمی هستن.).
توی اونجاها احتمالاً یه ذره از ته حق آدم رو نخورده باقی میذارن برای خود آدم. یعنی وقتی بروبچه های خودشون رو استخدام کردن و با پول بی زبون نفت به هفت مملکت دنیابرای گردش فرستادن. دیگه کارگرهایی که توی میدون برای کار وایستادن به عنوان اوباش کتک نمی زنن. وقتی هر بی شعور کریه الصورتی رو کردن رئیس و معاون با فیش حقوقی خدا تومن. دیگه دکترای افتخاری به ته کونشون نمی بندن. وقتی نصف قبولی کنکور رو دادن به سهمیه مردای یه دست و یه چشم و یه تخم، نصف نصف مونده رو به دختر جوشی های حشری و چادری، نصف نصف نصف مونده رو دادن به بی ناموسای عورت نمای کور و کچل، بقیه نصف نصف نصف نصف رو می ذاشتن بچه های مردم معمولی برن درس بخونن. نه اینکه برای باقی مونده سهمیه رو هم سئوالا رو بفروشن. حتی اگه همه کارهایی رو که گفتم رو هم کرده باشن، حداقل فقط به خاطر اینکه یه زمانی ریش نداشتیم یه طوری بهمون نگاه نمی کنن انگاری که نجسیم.
توی یه جای آبرومند معمولاً یه آدم خوش پوش و خوش لباس به مردم توصیه می کنه که چی بپوشن. نه اینکه یه بیسواد، ریشوی، بوگندوی کثیف و اخمو؛ یه استاد دانشگاه رو ارشاد می کنه چطور لباس بپوشه.
اینها رو شنیدم ولی مطئنم جاهای دیگه اگه همه این کارها رو هم بکنن ولی با گفتن اینکه ما نسبت به پارسال 97 درصدپیشرفت کردیم به استعداد آمار و ریاضی آدم دیگه توهین نمی کنن.
می گن که توی دنیاها دیگه خیلی چیزها هست ...
من نمی دونم همچین جاهایی هست یا نه ولی ...
فقط اگه ...
اگه ...
اگه رسیدید اونجا
و حتی یه چهارم این حرفها راست بود
اصلاً هوس نکنید که برگردید و به این شهری که ما داریم توش تنبیه می شیم نیگاه کنین. امکان نداره که مجسمه نمکی شین، ولی باور کنین که عین نمک نشناسی رو کردین.
می گن دنیاهایی هست که یه سری آدم، سر سیاه زمستون با یه پر لباس تنگ و چسبون نمی آن تو خیابون که هفت ستون بدنشون عین بیضه حلاج بلرزه، فقط واسه اینکه لباسشون اونقدر نازک باشه که بینگول پستونشون از زیر پوشش سوپر اسلامیشون معلوم باشه، در حالیکه بعضی ها وسط مرداد ماه چادر و مقنعه و روپوش و کوفت و پالتو می پوشن تا نکنه یه وقت اینقدر کم عرق کنن که یکی از صد متریشون رد بشه و مشاعرش رو از دست نده.
می گن جاهایی هست که وقتی ماشینشون تو خیابون با هم تصادف کرد، درنمی آن از ماشین و با فحش و کتک کاری، شورت ننه همدیگه رو سفره هفسین نوروز بکنن.
می گن ممکلتهایی هست که که دانشجوهاش شبیه دانشجوها لباس می پوشن و آرایش می کنن و فاحشه هاش شبیه فاحشه. نه که فاحشه هاش شعر می خونن و فلسفه، عوضش دانشجوهاش تمام کرک و پر بدنشون از فرق سر تا پشم زهار رو یکی درمیون کرم قهوه ای می کنن و همه فکر و ذکرشون اینه که ژل آبی خیس به نظر می رسه یا خشک! آخه اونجور جاها معمولاً دانشجوها برای درس خوندن و با درس خوندن می رن دانشگاه. نه اینکه با سئوال خریدن می رن دانشگاه که امکانات جفت گیریشون بیشتر بشه.
شنیدم بلاد متمدنی وجود داره که رهبرش درباره شستن کون کتاب نمی نویسه و احتمالا اگر ممکلت داری براش وقت بذاره و بخواد چیزی بنویسه درباره سیاست یا خاطراتش یا هر چیز دیگه ای جز تمیزی کون ملتش می نویسه.
در همون مملکت قبل می گن که برای خداشون احتمالاً اصلاً مهم نیست یکی از بندگان مومنش در هر زمان و هر مکانی گوز بده. حتی اگه براش مهم هم باشه به روی خودش نمی آره و اصلاً حاضر نیست خودشون کوچیک کنه و به پیغمبرش بگه برای مردمش پیغام ببره که ای ملت در فلان بهمان زمان گوز ندید.
شایعاتی هست که در اون کشورهایی که خوب نیستن و اخ هستن و منحرف؛ به غیر از خواستگاری، دخترهای فراری و فواحش درباره چیزهای دیگری هم فیلم ساخته می شه. آخه قیافه و حرف زدن کارگرداناشون عین قصابا نیست (به رسول صدر عاملی بر نخوره با ایشون نیستم. ایشون قصاب محترمی هستن.).
توی اونجاها احتمالاً یه ذره از ته حق آدم رو نخورده باقی میذارن برای خود آدم. یعنی وقتی بروبچه های خودشون رو استخدام کردن و با پول بی زبون نفت به هفت مملکت دنیابرای گردش فرستادن. دیگه کارگرهایی که توی میدون برای کار وایستادن به عنوان اوباش کتک نمی زنن. وقتی هر بی شعور کریه الصورتی رو کردن رئیس و معاون با فیش حقوقی خدا تومن. دیگه دکترای افتخاری به ته کونشون نمی بندن. وقتی نصف قبولی کنکور رو دادن به سهمیه مردای یه دست و یه چشم و یه تخم، نصف نصف مونده رو به دختر جوشی های حشری و چادری، نصف نصف نصف مونده رو دادن به بی ناموسای عورت نمای کور و کچل، بقیه نصف نصف نصف نصف رو می ذاشتن بچه های مردم معمولی برن درس بخونن. نه اینکه برای باقی مونده سهمیه رو هم سئوالا رو بفروشن. حتی اگه همه کارهایی رو که گفتم رو هم کرده باشن، حداقل فقط به خاطر اینکه یه زمانی ریش نداشتیم یه طوری بهمون نگاه نمی کنن انگاری که نجسیم.
توی یه جای آبرومند معمولاً یه آدم خوش پوش و خوش لباس به مردم توصیه می کنه که چی بپوشن. نه اینکه یه بیسواد، ریشوی، بوگندوی کثیف و اخمو؛ یه استاد دانشگاه رو ارشاد می کنه چطور لباس بپوشه.
اینها رو شنیدم ولی مطئنم جاهای دیگه اگه همه این کارها رو هم بکنن ولی با گفتن اینکه ما نسبت به پارسال 97 درصدپیشرفت کردیم به استعداد آمار و ریاضی آدم دیگه توهین نمی کنن.
می گن که توی دنیاها دیگه خیلی چیزها هست ...
من نمی دونم همچین جاهایی هست یا نه ولی ...
فقط اگه ...
اگه ...
اگه رسیدید اونجا
و حتی یه چهارم این حرفها راست بود
اصلاً هوس نکنید که برگردید و به این شهری که ما داریم توش تنبیه می شیم نیگاه کنین. امکان نداره که مجسمه نمکی شین، ولی باور کنین که عین نمک نشناسی رو کردین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر