گربه ها دوست ندارن که در امتداد خطهای موازی حرکت کنن. چندششون میشه. به ندرت می شه گربه ای رو گیر آرود که در طول خیابون، پیاده رو یا دیوار حرکت کنه. در اولین فرصتی که یه گربه پیدا کنه خط رو قطع میکنه. با یه جست از عرض خیابون می پره. تا متوجه بشه که نگاهش می کنین یورتمه می ره و پیچ پیچی می اد به پاتون می ماله در حالیکه طوری بالا پایین می پره که شما نتونین بگین یه گربه دیدم که رو خط راست راه می رفت.
چند روز پیش یه گربه دیدم. موهاش تیکه تیکه ریخته بود. اینقدر لاغر بود که آدم می ترسید موقع راه رفتن دست و پاش بشکنه. درطول بزرگراه آروم راه می رفت. با تمام مریض حالیش با لجبازی تمام سعی می کرد که روی یه خط راست راه بره و سرعتش رو تغییر نده. ماشینها برای اینکه بهش نزنن دچار دردسر می شدن. بوق می زدن، بعضی ها فریاد می زدن. از کنار رد شدم. نگاهم نکرد.
هر چقدر سعی کردم نگاهش رو بدزدم نتونستم. حتی با گشنه ترین و مریض ترین گربه هم کمتر پیش می آد.
تصویر اون گربه هه از ذهنم بیرون نمی ره. احساس همذات پنداری باهاش می کنم. من چندان به روح اعتقاد ندارم ولی احتمالاً روح من یه چیزی شبیه اون گربه هه ست. خسته. خیلی خسته. مستاصل. مسموم از مراسم عزای ساختگی، سیاست ساختگی، جشن ساختگی.مسموم از هزار جور سمی که هر روز به خوردمون می دن.
چند روز پیش یه گربه دیدم. موهاش تیکه تیکه ریخته بود. اینقدر لاغر بود که آدم می ترسید موقع راه رفتن دست و پاش بشکنه. درطول بزرگراه آروم راه می رفت. با تمام مریض حالیش با لجبازی تمام سعی می کرد که روی یه خط راست راه بره و سرعتش رو تغییر نده. ماشینها برای اینکه بهش نزنن دچار دردسر می شدن. بوق می زدن، بعضی ها فریاد می زدن. از کنار رد شدم. نگاهم نکرد.
هر چقدر سعی کردم نگاهش رو بدزدم نتونستم. حتی با گشنه ترین و مریض ترین گربه هم کمتر پیش می آد.
تصویر اون گربه هه از ذهنم بیرون نمی ره. احساس همذات پنداری باهاش می کنم. من چندان به روح اعتقاد ندارم ولی احتمالاً روح من یه چیزی شبیه اون گربه هه ست. خسته. خیلی خسته. مستاصل. مسموم از مراسم عزای ساختگی، سیاست ساختگی، جشن ساختگی.مسموم از هزار جور سمی که هر روز به خوردمون می دن.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر