مادر و خواهر و دختر پسرى كه لواط داده، بر لواط كننده حرام است، در صورتى كه لواط كننده مرد باشد و لواط دهنده، خردسال و غيربالغ; بلكه اگر لواط كننده بالغ باشد، احتياط در حرمت است; ولى اگر گمان كند كه دخول شده يا شك كند كه دخول شده يا نه و يا شكّ در بقيّه امور ذكر شده باشد، بر او حرام نمى شوند; كما اينكه اگر لواط كننده جاهل به سببيّت عمل براى حرمت ابدى باشد، عدم حرمت خالى از قوّت نيست.
توضيحالمسائل (به خدا حتی يه کلمهاش رو هم عوض نکردم)
توضيحالمسائل (به خدا حتی يه کلمهاش رو هم عوض نکردم)
در راستای سياستهای آسان سازی شاهکارهای ادبی دنيا که دوست خوبم ليتيم با برگرداندن داستان >عمو جغد روشندل< شاهکار صادق هدايت اونو آغاز کرده و در ادامه ديگران (حتی سالها قبل از تولد ليتی) با سادهسازی، خلاصهسازی، گهمالی و مالهکشی به شاهاکاريی چون: شاهنامه، بوستان، گلستان، نمايشنامههای شکسپير و ... ادامهاش دادن؛ منم تصميم گرفتم فرازهايی از کتاب ارجمند توزيع المفاسد رو به زبون آدميزاد برگردونم. اين شما و اين:
داستان عبرت آموز و غم انگيز کامبيز کوچولو و مامان خوشگلش
توجه: اين داستان تخيلی است. هر گونه شباهت شخصيتهای اين داستان با افراد حقيقی باعث بسی خجالت و تأسف است.
(داستان مثل داستانهای موج نويی از آخر به اول با يه شروع کوبنده در دادگاه آغاز میشه)
حاج آقا: چقدر دخول صورت گرفت؟
کامبيز کوچولو: دخووو ...
وکيل مدافع: اعتراض دارم، شما برای شاهد راست کردين!
حاج آقا ( که بر اساس رسم دادگاههای ايران هم دادستانه هم قاضی و هم گاهی اوقات مجرم رديف اوله دستی به زير اباش میبره): اعتراض وارد نيست. مگه ما رو که توی حوزه ... {سانسور} ... کسی بود اعتراض کنه و يه عمر با ...{سانسور}... پاره و آش و لاش ...{سانسور}... حالا که ما ملت ايران رو ...{سانسور}... میگن که...{سانسور}... ها؟
کامبيز کوچولو: ببخشيد دخووو...
اصغر لواط: حاج آقا، دخول دخوله ديگه چقذه نآره!
حاج آقا: اصغر جون با اينکه رفيق و همنشينم هستی اما اگه يه بار ديگه به نظم دادگاه دخول کنی میدم منشی دادگاه ...{سانسور}... بذاره!
کامبيز کوچولو: (فرياد میزند) بابا دخول يعنی چي؟
حاجآقا: ای وای بر من! چرا جواب بچه رو نمیدين. مگه تعليم و تربيت تو اين مملکت تعطيله؟ پسرم بيا اينجا پيش ميز خودم تا بگم. حاج آقا شروع میکنه مفهوم دخول رو با حرکات ريتميک و به زبان کودکنوازها برای کامبيز کوچول شرح دادن. اضعر لواط نيم نگاهی به تلاش زايدالوصفی که حاج آقا در تدريس دخول داره، میاندازه و يادش میآد که در همچون حالی بود که پيش خودش فکر کرد: (اصغر لواط عليرغم زبان ظاهری لات مأب و بی تکلفش، روحش دکترای ادبيات و فلسفه دارد و به زبان فاخر مثنوی، ويليام بليک و بوستان حرف میزنه) (فلاش بک) افکار اصغر لواط به هنگام دخول: اگر اين نوباوه چونان بابهای بهشت بر ما گشوده، توانی در نظر آوری که مام اين کودک چون باشد؟ گر چالی به زنخش باشد، مامش چاه به صورت دارد و اگر ايش ابواب دخولش به سبب تنگی به سفتی گيرد، باشد که مام صاحب جمالش از تنگی، ميانش به ايچ رسيده و بی شک نازک-اندامت را چونان بفشارد که آوخ و آه و فغان از دهان به تللذذ، تلفظ کنی! اصغر لواط در وسط اين افکار عارفانه بود که حاجآقا فرياد زد:
حاجآقا: متهم رو به زير ميز قاضی احظار میکنم.
وکيل مدافع: حاج آقا شما اجازه نمیدين چيزتون منعقد شه!
حاجاقا: اعتراض وارد نيست! اگه منعقد شه سه روز طول میکشه تا منبسط شه! مادر کامبيز کوچولو که بعض شما نباشه دختر فهيمده، پاچه بالا، رژ قهوهاي، کفشکشتیای، روپوش کوتاه بود، دوويد و پريد تو جايگاه. ننه کامبيز سه روزه که کلاس زبان منتخبالنساء میره واسه همينه که کلاً لهجهاش به انگليسی ورگشته،همه ر ها رو ل میگه و ر ها رو هم ی میگه و يه عالمه چيزهای ديگه که نمیدونم قضيهاش چيه مثلاً آيت الله رو میگه آلت دولا (اين يه معکوس سازی هيچکاکی بود. شما همتون خيال کردين که اصغرلواط متهمه ولی نه! گول خوردين.)
ديگه شکی برای اصغرلواط نموند که توی کله حاج آقا چی میگذره: فکر حاج آقا به هنگام فارغ شدن از تدريس کامبيز: اگه اين بروبچ اينقذه حال و صفا و اکسلنت هستن، ببين صاب بچه چه صفاييه! نميره اين کودک که ۲۰۶ ائه، حاجی اين دادگاه نيسم اگه مامانه الگانس نباشه.
حاج آقا: اسمت چيه؟
ننهکامبيز: پيشاميز. يه الهه سريلانکاييه.
حاجآقا: هاپو داري؟
ننهکامبيز: اسمش پاپیئه!
جمعيت زوآفيل: جوووووون
حاجآقا: جوونی معنی دخول رو میدوني؟
ننهکامبيز: البته حاج آقا! من خودم وبلاگ نويسم. و يه پست هم درباره دخول دارم.
حاجآقا: اه اسم وبلاگت چيه؟
وکيل مدافع: اعتراض دارم! عاليجناب متهم رو حشری میکنن!
حاجآقا: اعتراض وارد نيست. اين خودش فابريکش حشری هست، چطوری میشه از اين حشری ترش کرد؟
ننهکامبيز: >>واژن غم آلوده سياه من<< اسم وبلاگمه حاجآقا: ميمون بی مغز رو میخوني؟
ننهکامبيز: نه. خيلی دراز مینويسه!
حاجآقا: میدونی متهمت کردن که اصغر معروف به لواط رو از راه به در کردي؟
ننهکامبيز: آره میدونم. توی دادگاههای ايران، حقوق زنا عين مال مردا راست نمیشه!
نماينده قوه قضائيه در دادگاه: اعتراض دارم. متهم شاشيد به قوه قضائيه.
حاجآقا: شلوغش نکن. بذار سر نوبتت که شد میذارم تو هم با متهم لاس بزنی. خارج نوبت که نمیشه. تازه اين خانوم اگه میتونست ايستاده بشاشه که تا حالا کشورها خارجی مثل بقيه مغزهامون فراريش داده بودن.
حاجآقا: حالا اشکالی نداره. اگه اعتراف کنی تخفيف میديم.
ننهکامبيز: اعتراف میکنم!
حاجآقا: نه مفصل تعريف کن يه حالی هم ببريم.
ننهکامبيز: والا اول که من روحم هم خبر دار نبود.
وکيل مدافع: اعتراض دارم. حاج آقا شما به روح اعتقاد دارين؟
حاجآقا: اين جک رو شنيدم. {سانسور} ...م توی روحت! هاهاها
ننهکامبيز: بعدش يه دفعه اصغر لوات در خونه رو شکست و به من حمله کرد. بعد من خودم همه لباسهامو پاره کردم
حاجآقا: از جلو پاره کردی يا از عقب؟
ننهکامبيز: درست يادم نمیآد ولی همونطوری که تو داستان يوسف وزليخا بود پاره کردم. بعدش هم چندين بار به شدت اغفالش کردم. اول کتکش خوردم. بعد از راه دهن از راه بهدرش کردم. بعد دمرو گمراهش کردم. بعد طاق باز گولش زدم. و در تمام اين مدت اصغر لواط بيچاره با اينکه من مدام سرش فرياد میزدم. چيزی جز آه و اوه نگفت.
حاجآقا: شما از قبل میدونستين که اصغر لواط به پسرتون دخول شده؟
ننهکامبيز: والا من شک داشتم که دخول شده يا نه و همينطور در بقيه امور ذکر شده هم شک داشتم.
حاجآقا: وکيل مدافع اگه لاس خشکهای چيزی داره بزنه!
وکيل مدافع: خانوم متهم! شما خودتون خار مادر ندارين؟
ننهکامبيز: نه! من از زير بته بيرون اومدم.
وکيلمدافع: ديگه سوالی از متهم ندارم.
حاجآقا: خوب متهم میتونه جايگاه رو ترک کنه بياد اينجا بغل. اجازه هست من رايم رو صادر کنم؟
ننهکامبيز: نه زحمت نکشين همينطور رو صورتم هم بپاشين خوبه. من عادت دارم.
حاجآقا: باشه. از اونجايی که متهم به دخول بر وبچ هم به خودش هم به بچهاش شک داشته. و طبق اصل ۲۴۴۰ كما اينكه اگر لواط كننده جاهل به سببيّت عمل براى حرمت ابدى باشد، بر او حرام نمى شونداما عدم حرمت، خالى از قوّت نيست. لاکن ما متهمه رو به ۳ سال حبس استجلاقی در خانه قاضی دادگاه محکوم میکنيم. ختم جلسه!
نماينده قوه قضائيه از خواب میپرد: نوبت من نشد؟
مردم هوراا میکشن. پاپی واق واف ميکنه. وکيل مدافع اصغر لواط رو در آغوش میگيره. منشی دادگاه دستش رو از سولاخ چپ دماغش بيرون میاره و به راستی فرو میکنه. کامبيز ننهاش رو بغل میکنه و در گوشش میگه مامان جيش دارم.
(داستان مثل داستانهای موج نويی از آخر به اول با يه شروع کوبنده در دادگاه آغاز میشه)
حاج آقا: چقدر دخول صورت گرفت؟
کامبيز کوچولو: دخووو ...
وکيل مدافع: اعتراض دارم، شما برای شاهد راست کردين!
حاج آقا ( که بر اساس رسم دادگاههای ايران هم دادستانه هم قاضی و هم گاهی اوقات مجرم رديف اوله دستی به زير اباش میبره): اعتراض وارد نيست. مگه ما رو که توی حوزه ... {سانسور} ... کسی بود اعتراض کنه و يه عمر با ...{سانسور}... پاره و آش و لاش ...{سانسور}... حالا که ما ملت ايران رو ...{سانسور}... میگن که...{سانسور}... ها؟
کامبيز کوچولو: ببخشيد دخووو...
اصغر لواط: حاج آقا، دخول دخوله ديگه چقذه نآره!
حاج آقا: اصغر جون با اينکه رفيق و همنشينم هستی اما اگه يه بار ديگه به نظم دادگاه دخول کنی میدم منشی دادگاه ...{سانسور}... بذاره!
کامبيز کوچولو: (فرياد میزند) بابا دخول يعنی چي؟
حاجآقا: ای وای بر من! چرا جواب بچه رو نمیدين. مگه تعليم و تربيت تو اين مملکت تعطيله؟ پسرم بيا اينجا پيش ميز خودم تا بگم. حاج آقا شروع میکنه مفهوم دخول رو با حرکات ريتميک و به زبان کودکنوازها برای کامبيز کوچول شرح دادن. اضعر لواط نيم نگاهی به تلاش زايدالوصفی که حاج آقا در تدريس دخول داره، میاندازه و يادش میآد که در همچون حالی بود که پيش خودش فکر کرد: (اصغر لواط عليرغم زبان ظاهری لات مأب و بی تکلفش، روحش دکترای ادبيات و فلسفه دارد و به زبان فاخر مثنوی، ويليام بليک و بوستان حرف میزنه) (فلاش بک) افکار اصغر لواط به هنگام دخول: اگر اين نوباوه چونان بابهای بهشت بر ما گشوده، توانی در نظر آوری که مام اين کودک چون باشد؟ گر چالی به زنخش باشد، مامش چاه به صورت دارد و اگر ايش ابواب دخولش به سبب تنگی به سفتی گيرد، باشد که مام صاحب جمالش از تنگی، ميانش به ايچ رسيده و بی شک نازک-اندامت را چونان بفشارد که آوخ و آه و فغان از دهان به تللذذ، تلفظ کنی! اصغر لواط در وسط اين افکار عارفانه بود که حاجآقا فرياد زد:
حاجآقا: متهم رو به زير ميز قاضی احظار میکنم.
وکيل مدافع: حاج آقا شما اجازه نمیدين چيزتون منعقد شه!
حاجاقا: اعتراض وارد نيست! اگه منعقد شه سه روز طول میکشه تا منبسط شه! مادر کامبيز کوچولو که بعض شما نباشه دختر فهيمده، پاچه بالا، رژ قهوهاي، کفشکشتیای، روپوش کوتاه بود، دوويد و پريد تو جايگاه. ننه کامبيز سه روزه که کلاس زبان منتخبالنساء میره واسه همينه که کلاً لهجهاش به انگليسی ورگشته،همه ر ها رو ل میگه و ر ها رو هم ی میگه و يه عالمه چيزهای ديگه که نمیدونم قضيهاش چيه مثلاً آيت الله رو میگه آلت دولا (اين يه معکوس سازی هيچکاکی بود. شما همتون خيال کردين که اصغرلواط متهمه ولی نه! گول خوردين.)
ديگه شکی برای اصغرلواط نموند که توی کله حاج آقا چی میگذره: فکر حاج آقا به هنگام فارغ شدن از تدريس کامبيز: اگه اين بروبچ اينقذه حال و صفا و اکسلنت هستن، ببين صاب بچه چه صفاييه! نميره اين کودک که ۲۰۶ ائه، حاجی اين دادگاه نيسم اگه مامانه الگانس نباشه.
حاج آقا: اسمت چيه؟
ننهکامبيز: پيشاميز. يه الهه سريلانکاييه.
حاجآقا: هاپو داري؟
ننهکامبيز: اسمش پاپیئه!
جمعيت زوآفيل: جوووووون
حاجآقا: جوونی معنی دخول رو میدوني؟
ننهکامبيز: البته حاج آقا! من خودم وبلاگ نويسم. و يه پست هم درباره دخول دارم.
حاجآقا: اه اسم وبلاگت چيه؟
وکيل مدافع: اعتراض دارم! عاليجناب متهم رو حشری میکنن!
حاجآقا: اعتراض وارد نيست. اين خودش فابريکش حشری هست، چطوری میشه از اين حشری ترش کرد؟
ننهکامبيز: >>واژن غم آلوده سياه من<< اسم وبلاگمه حاجآقا: ميمون بی مغز رو میخوني؟
ننهکامبيز: نه. خيلی دراز مینويسه!
حاجآقا: میدونی متهمت کردن که اصغر معروف به لواط رو از راه به در کردي؟
ننهکامبيز: آره میدونم. توی دادگاههای ايران، حقوق زنا عين مال مردا راست نمیشه!
نماينده قوه قضائيه در دادگاه: اعتراض دارم. متهم شاشيد به قوه قضائيه.
حاجآقا: شلوغش نکن. بذار سر نوبتت که شد میذارم تو هم با متهم لاس بزنی. خارج نوبت که نمیشه. تازه اين خانوم اگه میتونست ايستاده بشاشه که تا حالا کشورها خارجی مثل بقيه مغزهامون فراريش داده بودن.
حاجآقا: حالا اشکالی نداره. اگه اعتراف کنی تخفيف میديم.
ننهکامبيز: اعتراف میکنم!
حاجآقا: نه مفصل تعريف کن يه حالی هم ببريم.
ننهکامبيز: والا اول که من روحم هم خبر دار نبود.
وکيل مدافع: اعتراض دارم. حاج آقا شما به روح اعتقاد دارين؟
حاجآقا: اين جک رو شنيدم. {سانسور} ...م توی روحت! هاهاها
ننهکامبيز: بعدش يه دفعه اصغر لوات در خونه رو شکست و به من حمله کرد. بعد من خودم همه لباسهامو پاره کردم
حاجآقا: از جلو پاره کردی يا از عقب؟
ننهکامبيز: درست يادم نمیآد ولی همونطوری که تو داستان يوسف وزليخا بود پاره کردم. بعدش هم چندين بار به شدت اغفالش کردم. اول کتکش خوردم. بعد از راه دهن از راه بهدرش کردم. بعد دمرو گمراهش کردم. بعد طاق باز گولش زدم. و در تمام اين مدت اصغر لواط بيچاره با اينکه من مدام سرش فرياد میزدم. چيزی جز آه و اوه نگفت.
حاجآقا: شما از قبل میدونستين که اصغر لواط به پسرتون دخول شده؟
ننهکامبيز: والا من شک داشتم که دخول شده يا نه و همينطور در بقيه امور ذکر شده هم شک داشتم.
حاجآقا: وکيل مدافع اگه لاس خشکهای چيزی داره بزنه!
وکيل مدافع: خانوم متهم! شما خودتون خار مادر ندارين؟
ننهکامبيز: نه! من از زير بته بيرون اومدم.
وکيلمدافع: ديگه سوالی از متهم ندارم.
حاجآقا: خوب متهم میتونه جايگاه رو ترک کنه بياد اينجا بغل. اجازه هست من رايم رو صادر کنم؟
ننهکامبيز: نه زحمت نکشين همينطور رو صورتم هم بپاشين خوبه. من عادت دارم.
حاجآقا: باشه. از اونجايی که متهم به دخول بر وبچ هم به خودش هم به بچهاش شک داشته. و طبق اصل ۲۴۴۰ كما اينكه اگر لواط كننده جاهل به سببيّت عمل براى حرمت ابدى باشد، بر او حرام نمى شونداما عدم حرمت، خالى از قوّت نيست. لاکن ما متهمه رو به ۳ سال حبس استجلاقی در خانه قاضی دادگاه محکوم میکنيم. ختم جلسه!
نماينده قوه قضائيه از خواب میپرد: نوبت من نشد؟
مردم هوراا میکشن. پاپی واق واف ميکنه. وکيل مدافع اصغر لواط رو در آغوش میگيره. منشی دادگاه دستش رو از سولاخ چپ دماغش بيرون میاره و به راستی فرو میکنه. کامبيز ننهاش رو بغل میکنه و در گوشش میگه مامان جيش دارم.
***
کامبيز بعد از آن ماجرا خواننده معروف پاپ شد و شاهکارهايی همچون عشق بی دمپايی، میميرم برای زيپ شلوارت، پاپی خوب مادرم و مامان جيشم زياده اما هنر چاره سازه رو به دنيای هنر پاپ عرضه کرد. حاجآقا در يک از روزهای گرم تابستانی به علت از دست دادن کليه ذخاير آب بدن از دنيا رفت. اصغر لواط يک مهد کودک شبانه روزی با سرويس رفت و برگشت زد و تا آخر عمر خود را وقف کودکان اين مرز و بوم کرد. ننهکامبيز بعدا سکته حاجاقا يک سال زودتر از حبس در آمد و يک سال در بيمارستان زنان منتظر خوب شدن بخيههايش شد. او هنوز به شغل وبلاگ نويسی اشتغال دارد و وبلاگ او با روزی ۵۰۰۰ خواننده بزرگترين نشريه غير رسمی ايران است. وکيل مدافع به طور مستمر به وبلاگ ننهکامبيز سر میزند و کامنت میگذارد <<من اعتراض دارم>>
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر